سلام<-Text1->به این وبلاک هم سری بزنید majid2014.loxblog.com


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



حادثه طوفانی عاشق عشق ضیافت های عاشق را خوشا بخشش ، خوشا ایثار خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن در یار چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر آب خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن اگر خوابم اگر بیدار اگر مستم اگر هوشیار مرا یارای بودن نیست تو یاری کن مرا ای یار تو ای خاتون خواب من من تن خسته را دریاب مرا هم خانه کن ، تا صبح نوازش کن مرا ، تا خواب همیشه خوابتو دیدن دلیل بودن من بود چراغ راه بیداری اگر بود از تو روشن بود نه از دور و نه از نزدیک تو از خواب آمدی ای عشق خوشا خودسوزی عاشق مرا آتش زدی ای عشق لطفا با نظراتون مارا خوش حال کنید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ✿✿✿ بهترین روزگارم زیر سا یه ی تو ✿✿✿ و آدرس majid2014.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 274
:: کل نظرات : 122

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 37
:: باردید دیروز : 50
:: بازدید هفته : 89
:: بازدید ماه : 87
:: بازدید سال : 1628
:: بازدید کلی : 34908

RSS

Powered By
loxblog.Com

دلـت را بتـکان ...
جمعه 22 آذر 1392 ساعت 15:7 | بازدید : 508 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

دلـت را بتـکان ...


غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان...

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتدحالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...!کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد...

دلت سبک شد؟حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...



خـانه تـکانی دلـت مبـارک


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهر هرت کجاست؟
جمعه 22 آذر 1392 ساعت 15:1 | بازدید : 581 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )



شهر هرت کجاست؟

تا بحال اصطلاح شهر هرت رو زیاد شنیدید اما از خودتون پرسیدید واقعا شهر هرت کجاست؟ - شهر هرت جايي است که رنگهاي رنگين کمان مکروهند و رنگ سياه مستحب.
- شهر هرت جايي است که اول ازدواج مي کنند بعد همديگر رو مي شناسن. - شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر ندارند.. - شهر هرت جايي است که درختها علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند. - شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند. - شهر هرت جايي است که شوهر ها انگشتر الماس براي زنانشان مي خرند اما حوصله 5 دقيقه قدم زدن را با همسران ندارند. - شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از ماهها فقط مي توان براي مردم مصيبت ديده، چند چادر برپا کرد. - شهر هرت جايي است که خنده نشان از جلف بودن را دارد. - شهر هرت جايي است که مردم سوار تاکسي مي شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسيشونو در بيارن. - شهر هرت جاييه که نصف مردمش زير خط فقرن اما سريال هاي تلويزيوني رو توي کاخها مي سازن. - شهر هرت جايي است که گريه محترم و خنده محکومه. - شهر هرت جايي است که وطن هرگز مفهومي نداره و باعث ننگه پس ميرويم ترکيه و دوبي و اروپا و آمريکا و ........ را آباد ميکنيم.. - شهر هرت جايي است که هرگز آنچه را بلدينبايد به ديگري بياموزي. - شهر هرت جايي است که وقتي مي ري مدرسه کيفتو مي گردن مبادا آينه داشته باشي. - شهر هرت جايي است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است. - شهر هرت جايي است که توي فرودگاه برادر و پدرتو مي توني ببوسي اما همسرتو نه .... - شهر هرت جايي است که وقتي از دختر مي پرسن مي خواي با اين آقا زندگي کني مي گه: نمي دونم هر چي بابام بگه. - شهر هرت جايي است که وقتي مي خواي ازدواج کني 500 نفر رو دعوت مي کني و شام ميدي تا برن و از بدي و زشتي و نفهمي و بي کلاسي تو کلي حرف بزنن.. - شهر هرت جايي است كه مردمش پولشان را توی چاه میریزن و دعا میکنن که خدا آنها را از فقر نجات بده... - شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور. - شهر هرت جایی است که در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر میفروشند. - شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.

شهر هرت جايي است كه ...........

خدايا اين شهر چقدر به نظرم آشناست .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یـــادت بـــاشـــد
پنج شنبه 21 آذر 1392 ساعت 16:16 | بازدید : 561 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

یـــادت بـــاشـــد

فـــرقـــی نـمــیکــنـــد تـــو
دل ببـــــــری

یــــا مــــن
دل ببـــــــــــازم ،

اگـــر حـــکــــم ، حـــکـــم دل نـبـــاشـــد ،

دیـــر یــــا زود یــــک نـــفــــر خــــواهـــــد بریـــــــــــــــد


 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بزرگ بزرگ
پنج شنبه 21 آذر 1392 ساعت 16:5 | بازدید : 552 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریــــــــــــاد

فــــــــــــــــــــریـــــــــــــادی بـــــــرای تــــــــــــــــو

فریادی که از اعـــــماق قلـــــب خستـــه ام پا می گیرد

و هــــــــــــــنــــــــــوز کــــــــــــــــه هـــــنـــــــــوز اســـت

و بــــا ایـــــــــــــن کــــــــه مـــــــدت ها از رفتنــــــت گذشته

هنــــــــوز بر حنــــــــــــــجره خســــــته ام جاری نگـــــــــــشته

زیـــــــــبایــــــم

هنوز نتوانسته ام درد عمیق

نبــــودن و رفتـــــــنت را باور کنـــــم

عشــــــــــــــــــــــق من

هنوز صـــــدای زیبای مستیت

و هنوز گم شدن در قطره قطره ی

بـــــــــــــعد صدایت فراموشم نشده

و بــــــــــه خدای اسمان ها قســـــــــم

هـــــــنــــــوز کـــــه هــــنـــــوز اســـــــــت

عروجی که با تو بودن برایـــم اورده پایان نیافته

پرنده را که ازاد کنی

روزی برمــــــــــی گردد

و مــــــــــــــن خاکـــــــی

از ایــــــــــن اتفــــــاق زمینی

زیـــــــــــــاد دور نیســــــــتــــم

روزی مـــــــــــــــی ایـــــــــــــــــم

و تـــــــــــــــو را بــــــــــا خـــــــــــــود

بـــــــــــــــه اوج رویاهـــــایم می بــــرم

مـــــی بــــــــــرم تــــــــــــا ببــــــیــــــــنی

مــــــــــخمـــــــــل رویــــــاهــــای پســــــــرک

چــــــــــــــــــــه رنــــــــــــــــــگـــــــــــــــــی دارد!!!!!!!
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن می ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم مـــــــــــــــنــــــــــــــــــــتـظـــــــــــــــــــــــرم 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک جوردیگر....
چهار شنبه 20 آذر 1392 ساعت 21:17 | بازدید : 504 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

یک جوردیگر....                                                               

 



امروز یهو هوس کردم برم بیرون کمی قدم بزنم. بارون نم نم میبارید وسوز سردی داشت! اما ازین سردی خوشم اومد.. شاید این سرما بتونه

کمی از التهاب وجودم کم کنه.. شایدم چون خیلی وقته وجودم یخ بسته دیگه به سرما عادت کردم!!! نمیدونم!! تاحالا شده ندونی سردته یا

گرمت؟!! انگار تب داشته باشی, دقیقا الان همون حسو دارم!!!

یه نفس عمیق میکشم, دلم میخواد لذت ببرم امانمیدونم چه احساسی دارم. دوست دارم جور دیگری باشم, دوست دارم کمی زندگیم هیجان

داشته باشه واینقدر بی رنگ نباشه!! حواسم میره به دخترو پسری که دسته همو گرفتنو قدم زنون حرف میزنن. به نظر میاد خیلی خوشحالن!

نمی دونم چرا اما دلم گرفت. احساس کردم دوست دارم زیر این بارون یه چتر بالاسرم باشه! دلم تنگ شد خیلی تنگ!

من هنوز هم روحی زخم خورده هستم که یک چیزی ناخواسته احساسم رو دچار میکنه وقلبم رو ویرون, و من همیشه درمقابل احساسم کودکی

میشم که ادعا میکنه بزرگ شده وهنوز هم از مواجه شدن با یه اتاق تاریک میترسه!

هوا رفته رفته تاریک میشه, اما من دوست دارم. شب از روزخیلی بهتره, حداقل آدم توشب خیلی چیزایی که حالش رو بهم میزنه رو نمیبینه!!

احساس میکنم گم شدم میون همه چیز, میون خودم, میون آدم ها,میون نفس ها, حتی میون واژه ها هم گم شدم!

دوس دارم جور دیگری باشم. چه جوری میشه جور دیگری شد!؟؟؟

دوست دارم جور دیگری باشم.....


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 20 آذر 1392 ساعت 21:3 | بازدید : 807 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

سکوت....                                                                          

 

 


بگو, حرف بزن!!! چه چیزی باعث این همه سکوت میشه؟؟!

نگاهت تا مغز استخونام نفوذ میکنه. یه لحظه احساس کردم یه چیزی درونم شکست!!

درد میکشم, نفس کم میارم, گلوم پذیرای اینهمه بغض نیست.وسعت اینهمه غم برای قلب کوچیکم زیاده.

از شوغی متنفرم, یه لحظه میزنم بیرون میام رو ایوون! درو میبندم, سوز سردی میخوره به صورت گُر گرفتم!!

لرز تمام وجودمو میگیره, سعی میکنم نفس بکشم واشک نریزم.

به آسمون شب نگاه میکنم, با همه ی سیاهی بازهم زیباست! دلم برای آسمون تنگ شده. هوای زمین خیلی

تنگه, خیلی....

برمیگردم داخل, بازهم ازون لبخندا میزارم روصورتم!!! از همه ی آدما متنفرم, از همه ی کساییی که آدمو

زیر ذره بین میگیرن. دلم میخواد جایی باشم که هیچکس نباشه!

صدات بدجور رو عصابم میره, برای یه لحظه آرزو کردم ای کاش نمیشنیدم!!

یعنی با اینی که میگی هستی خوشبختی؟؟! یعنی اون میتونه تورو خوشبخت کنه؟؟؟!!

اما هیچی تو چشمات نیست, هیچی... پس یعنی اونم مثه من رفتنیه!! اونم مثه من.....

خسته ام, خسته ام از آدمایی که می گن تنهات نمیزارمو خودشون اولین کسی هستن که میرن! از آدمایی که

خواسته وناخواسته داغونت میکنن. دلم میخواد برم جایی که هیچکی نباشه.

احساس مردن میکنم. ومن... من هرلحظه برات میمیرمو تو... تو حتی حالم رو نمیپرسی...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت 20:16 | بازدید : 844 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

علل فرار جوانان از ازدواج




نگرش افراد به ازدواج ، به عنوان یک واقعیت اجتماعی، تحت تأثیر فرهنگ و نقش و موقعیتی است که فرد، در آن زندگی می‌کند. بنا بر این، دیدگاه فرد نسبت به ازدواج ، تابع فرهنگی است که به آن تعلق دارد. این دیدگاه، همچنین با جایگاه فرد در جامعه ، ارتباط تنگاتنگ دارد.
از طرف دیگر، مسئله مشکلات و موانع ازدواج از یک سو و آرزوها، ایده‌آل‌ها و تصویری که دختران و پسران از آینده و زندگی مشترک خود دارند، از سوی دیگر، موجب شده است که جوانان، به آسانی، تن به ازدواج ندهند و به عبارت دیگر، از آن بگریزند.
عوامل بسیاری در این زمینه مؤثّرند که برخی از آنها واقعی و برخی دیگر ساخته و پرداخته ذهنیات فرد هستند. این عوامل، عبارت‌اند از:

ا . تحوّل در الگوهای رفتاری
در دهه‌های اخیر، در الگوهای رفتاری خانواده‌ها، تحوّل جدّی‌ای به وجود آمده است. تغییر در الگوی مصرف، نوع پوشاک، مسکن، سطح انتظارات خانواده‌ها و توجّه به آراسته بودن ظاهری، موجب گردیده است که مفهوم زندگی، به طور کلّی دگرگون شود. امروزه رفاه، از مهم‌ترین مسائلی است که خانواده‌ها توجّه بیشتری به آن مبذول می‌دارند.
جوان امروز، در جستجوی رسیدن به شکلی از زندگی است که رهیافت واقعی جامعه است امّا از سوی دیگر، فرصت‌ها و امکانات مساوی برای دستیابی به این شرایط ، برای همگان وجود ندارد.

بسیاری از جوانان می‌اندیشند که تأمین هزینه‌های گزاف عقد و عروسی، تهیه منزل و پرداخت اجاره‌خانه، بسیار سخت است و از آن جا که نمی‌توان از عهده مخارج آینده زندگی برآمد ، بر خلاف میل باطنی، از ازدواج می‌گریزند.
در پژوهش آماری صورت‌گرفته از میان دانشجویان، بسیاری از آنان، مشکلات مالی را از موانع ازدواج ذکر کرده‌اند و متأسفانه تعداد این قبیل افراد ، نسبتاً زیاد است.
امروزه با توجّه به تغییرات کیفی صورت‌گرفته در امر ازدواج ، در مورد مهریه ، گرایش برتر جامعه ، موافقت با تعیین مهریه است امّا اغلب خانواده‌های دختران، مهریه بالایی را پیشنهاد می‌کنند که معقول و منطقی نیست و معمولاً یک جوان یا حتّی یک فرد میان‌سالِ شاغل در ایران، با چند سال پس‌انداز کردن تمامی درآمد خویش هم به سختی از عهده پرداخت آن برمی‌آید. چنین تعهّدی (که طبق قوانین ایران، مرد در لحظه ثبت ازدواج ، پرداخت نقدی آن را تضمین می‌نماید)، کارایی دیگری جز ایجاد نگرانی و اضطراب و دلخوری و کدورت ندارد.

تا چندی قبل، زندگی بسیاری از زوج‌های جوان، در کنار پدر و مادر پسر آغاز می‌گردید امّا امروزه ، تشکیل یک زندگی باید در محلّ جدیدی باشد و همین موضوع ، توقّع دختران را از پسرها ، برای داشتن توانایی و قدرت اقتصادی، افزایش می‌دهد و تأمین مالی، اشتغال و نوع شغل پسران را حائز اهمیت می‌کند.

2 . ادامه تحصیل و تحوّل در موقعیت زنان
یکی دیگر از عواملی که موجب فرار جوانان از ازدواج شده است، گرایش به ادامه تحصیل در بین جوانان است. در جامعه امروز ایران، اغلب پسران و دختران، علاقه دارند که تحصیلات خود را ادامه دهند و برداشت بسیاری از آنان این است که ازدواج ، فرصت ادامه تحصیل را از آن ها سلب می‌کند. به ویژه تحوّل موقعیت اجتماعی زنان و گرایش آن ها به تحصیلات عالی، موجب شده که در امر ازدواج جوانان، تأخیر رخ دهد.
خانواده‌ها عقیده دارند که دختر و پسر، پس از ازدواج ، به دلیل پذیرش مسئولیت همسری، نمی‌توانند درس بخوانند و غالباً حاضر نیستند که درباره ازدواج فرزندان خود در ایام تحصیل آن ها اقدام کنند.

3 . وسواس بیش از حد در انتخاب همسر
یکی دیگر از عوامل گریز جوانان از ازدواج، وسواس و احتیاط بیش از اندازه دختر و پسر، در مورد همسر اینده است. افرادی که بیش از اندازه ، در این زمینه وسواس به خرج می‌دهند ، نمی‌توانند در مورد ازدواج و انتخاب همسر آینده خود ، تصمیم قطعی بگیرند و حتی گاهی ساعتی قبل از مراسم خواستگاری یا چند روز مانده به مراسم عقد ، قول و قرارها را زیرِ پا می‌گذارند و حاضر به ازدواج نمی‌شوند.
وسواس در انتخاب همسر، تقریباً هیچ گاه موجب انتخاب بهتر و مناسب‌تر نمی‌شود و تنها سالیانی از عمر دختر یا پسر را هدر می‌دهد و روحیه ی آن ها را با اندوه و حسرت و افسردگی و بدبینی همراه می‌سازد.

4 . فراهم بودن زمینه ارضای نیاز جنسی در بیرون از چارچوب خانواده
بین فرار از ازدواج و انحرافات اخلاقی، رابطه‌ای دوسویه وجود دارد. برخی پژوهش‌ها نشان می‌دهند که روابط آزاد بین دختر و پسر و امکان ارضای جنسی در بیرون از چارچوب خانواده (چه به صورت مشروع و چه نامشروع) ، نیاز به ازدواج را در جوانان، کم‌رنگ کرده است.
برخی جوانان برای ارضای غرایز طبیعی خود ، به ارتباط آزاد با جنس مخالف، بسنده می‌کنند و چون این گونه روابط، مسئولیت چندانی بر عهده فرد نمی‌گذارد ، خود زمینه‌ساز فرار دختران و پسران از ازدواج می‌شود.
ازدواج کردن در زمان مناسب و بدون سختگیری و وسواس، پیشنهاد عقل، دین و حتّی دانش جدید است.

5 . اعتقاد به داشتن زندگی آزاد
برخی از جوانان، بر این باورند که ازدواج ، باعث ایجاد محدودیت در بسیاری از خواسته‌ها و نیازهای آنان می‌شود و از این رو، ترجیح می‌دهند که به شکل آزاد زندگی کنند.
شاید بیشتر افرادی که ازدواج را عمل محدودکننده ی آزادی‌های فردی می‌دانند ، فلسفه و حقیقت ازدواج را به خوبی درک نکرده و طرفدار آزادی به معنای غربی آن باشند و از این رو ، حاضر نمی‌شوند که ازدواج کنند.
همسر خوب، در درجه نخست، یک تکیه‌گاه روحی و مایه آرامش روانی است که هیچ چیز حتّی تحصیلات دانشگاهی، نمی‌تواند جای آن را بگیرد.

فرجام سخن
فرار از قانون طبیعت، ممکن نیست و غریزه و فطرت را نیز نمی‌توان سرکوب کرد. به علاوه، میل فطری انسان به زندگی مشترک و داشتن فرزند ، برای همیشه ، قابل سرکوب کردن نیست. جوامع غربی که امروزه با پیری جمعیت و عدم تمایل جوانان به ازدواجْ مواجه‌اند ، از طرق دیگری همچون پذیرش مهاجران خارجی، سعی در جوانْ نگه‌داشتن جامعه خود دارند. به علاوه، در این جوامع، زنان و مردان میان‌سال ، بدون ازدواج ، از طریق پذیرفتن فرزند‌خوانده‌ها، سعی در تشکیل خانواده دارند. دو پدیده غیر اخلاقی خریدن کودکان جهان سومی و قاچاق آنها به غرب و نیز زندگی کردن زن و مرد در زیر یک سقف و بدون عقد ازدواج ، از دیگر تبعات کاهش ازدواج در جوامع غربی و بالا رفتن سنّ ازدواج در این جوامع (و طبعاً بی‌فرزند ماندن زوجین) است.

ازدواج کردن در زمان مناسب و بدون سختگیری و وسواس، پیشنهاد عقل، دین و حتّی دانش جدید است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
از این کلمات به شدت دوری کنید؟
سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت 20:3 | بازدید : 587 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

سطح موفقیت با کلماتی که به زبان می‌ آورید مقدر میشود؛ بنابراین در مکالمه های خود از این پنج کلمه « ناکام‌ساز » دوری کنید.

کلماتی که هر روز استفاده می‌شوند ساختار ذهنی را تشکیل می‌دهند و موفقیت یا ناکامی گوینده خود را رقم می‌زنند. در مشاهداتم از افراد بازنده با پنج کلمه مواجه شدم که در جملات این افراد نمود بیشتر داشت و اغلب افراد بازنده خیلی بیشتر از افراد برنده از آنها در مکالمات روزمره‌شان استفاده می‌کنند:

1 - شانس
با وجود این حقیقت که رخدادهای پیش‌بینی نشده می‌توانند بر نتایج کار تاثیرگذار باشند، این شانس نیست که تفاوت را در نتایج ایجاد می‌کند. بلکه رخدادها هستند که باعث آن می‌شوند. شانس هیچ‌ کاری با آنها نمی‌کند. باورداشتن به شانس افکار شما را به گونه‌ای ساختار می‌بخشد که در تصوراتتان نه شما و نه هیچ‌کس دیگری قادر به ایجاد تغییر یا حتی تاثیرگذاری نیست. بدتر از آن، شانس بهانه‌ایست که با آن شکست‌ها توجیه می‌شوند ( این فقط بدشانسی بود ) و موفقیت‌ها را لوث می‌کند ( این فقط خوش‌شانسی بود )

2 - دشمن
درست است که شما رقبایی دارید و برخی اوقات برای برد شما آنها باید شکست را متحمل شوند ( و برعکس ) حتی در این صورت نیز در کسب و کار دشمنی وجود ندارد. دشمن مربوط به میدان جنگ است. کسب‌ و کار برای بهتر کردن چیزهاست نه از بین بردن افراد. وقتی که شما با گفتن دشمن به رقبایتان از آنها برای خودتان غول درست می‌کنید، گزینه‌های تجاری را روی خود می‌بندید. به خاطر داشته باشید که در دنیای تجارت، رقبای امروز اغلب شرکای فردا هستند.

3 - عدم پذیرش
آیا عالی نیست اگر مردم همیشه با نظرات شما موافق باشند؟ خب! گاهی اوقات افراد نظرات شما را نمی‌پسندند یا حتی ممکن است خود شما هم با آن موافقت نداشته باشید.

شما می‌توانید این وقایع را به عنوان عدم پذیرش خودتان توسط دیگران قلمداد کنید و به ذهنیت خودتان آسیب برسانید یا این که درک کنید که واقعا چه اتفاقی افتاده که نظرات شخص دیگری با نظرات شما هماهنگی ندارد. به جای این که از کلماتی استفاده کنید که به صورت خودکار شما را ضعیف می‌کند، روی تغییر دیدگاه خودتان یا دیدگاه شخص دیگر تمرکز کنید.

4 - نفرت
در کار معمولا با جملاتی شبیه « من از رییسم نفرت دارم » یا « من از شغلم نفرت دارم » رو به رو می شویم. نفرت یک کلمه منفی است و در بدن انسان بیماری ایجاد می‌ کند. هر بار شما این کلمه را به کار می‌برید مانند آن است که یک سلول سرطانی را در بدنتان آزاد می‌کنید. این قضیه کاملا جدیست. نمی‌گویم که همه چیز باید برای شما شیرین و دوست‌داشتنی باشد؛ اما چرا باید ذهن خود را با نفرت داشتن از کسی یا چیزی آلوده کرد ؟

5 - اما
مطمئنم که شما هم کسانی را می‌شناسید که نمی‌توانند درباره یک ایده، نقشه یا فعالیت خاص چیزی بگویند بدون اینکه جمله‌شان را با یک «اما» ناقص نکنند. مثلا می‌‌گویند «بله ایده عالیست، اما....» یا « من موافقم که ما باید کاری کنیم، اما......» این کلمه یاس‌آور است و فرصت‌ها را از بین می‌برد.

از بدل‌های دیگری که برای « اما » وجود دارد، استفاده کنید و به جای فرصت‌سوزی، فرصت ایجاد کنید. کلمه « و » یکی از بهترین آنهاست. دفعه بعد که خواستید از « اما » استفاده کنید به جای آن « و » را امتحان کنید و اثر آن را ببینید.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جملات عاشقانه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت 19:59 | بازدید : 603 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

جملات عاشقانه



دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!

شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم

نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است

فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست ... اما حیف این تازه اول یک زندگیست
زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!

یه سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه! یه جمله کافیست برای شکستن یه قلب! یه ثانیه کافیست برای عاشق شدن! یه دوست مثل تو کافیست برای تمام زندگی

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری


ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...
به دریا شکوه بردم از شب دشت، وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت، به هر موجی که می گفتم غم خویش؛ سری میزد به سنگ و باز می گشت .!

.پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست


خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:
او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.
او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.
او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد

در اندرون همه ما خزانه‌ای بیکران از عشق و شادمانی و نعمت هست که می‌تواند آنچه را که در آرزوی آنیم، برایمان فراهم کند


دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هر کس بودن است


اگر بدانم که خواب تو را بیشتر خواهم دید برای همیشه دیدن تو هرگز بیدار نمی شوم
اگر بدانم که مردگان تو را بیشتر خواهند دید برای همیشه دیدن تو قید زنده بودن راخواهم زد
عشق بها دارد ... من و تو بودیم و یک دریا عشق ، حالا من هستم یک دنیا اشک ... آری ... عشق بها دارد !!!

آره زندگیم همینه !دیگه چاره ای ندارم !صبح تا شب این شده کارم یا تو باشی و بخندم یا نباشی و ببارم

چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست

می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم

دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت
ُ
شنیدم که شمشیر یکی را دوتا می کند بنازم به شمشیرعشق که دوتا رایکی می کند .

آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس میکنی؛ به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است

ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند

دلیل آفرینش انسان عشق بود وخدا انسان را عشق افرید چون عشق بود و در قلب انسان عشق را نهاد تا عشق شود پس باید قدر ایننعمت الهی (قدرت عشق) را دانست

گویند لحظه ایست روییدن عشق آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد

خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان باید از جان گذرد هر که شود همدمشان روزی که سرشتند ز گٍل پیکرشان سنگی اندر گٍلشان بود و همان شد دلشان

فریاد من از داغ توست ...... بیهوده خاموشم مکن ...... حالا که یادت میکنم ...... دیگر فراموشم مکن ...... همرنگ دریا کن مرا ...... یکبار معنا کن مرا
دوست دارم تو سیب باشی و من چاقو پوستتو بکنم می دونی چرا؟؟؟ چون چاقو بخواد پوست سیب رو بکنه باید همش دورش بگرده

می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم

زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم،تو نیز به من آموختی که چگونه دوستت بدارم اما به من نیاموختی چگونه !؟

در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد... در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد [-o<

من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی

اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی میگوید که برای تو زندگی می کند

رنگین کمان پاداش کسی است که تا آخرین قطره زیر باران می ماند

دو نفر که همدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشند، با خواندن یک جمله معـــروف از هــم جـــدا می شــوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هــر کــدام در انتظار دیگــری همدیگر را نمی بینند. چون هر دو به صورت اتفاقی و به جمله معروف ویلیام شکسپیر بر می خورند: « عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت، مال تو است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده »

به دنیایی که نامردان عصا از کور می دزدند ... من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم ...

اگه یه روز شاد بودی آروم بخند تا غم بیدار نشه و اگه یه روز غمگین شدی آروم گریه کن تا شادی نا امید نشه !

می خواستم اسمتو روی سینه ام خال کوبی کنم! اما ترسیدم که صدای قلبم تورو اذیت کنه...

چشمهای تو مثل دریاست... اجازه میدی جورابامو توش بشورم؟

عاشقت گشتم تو گفتی عاشقان دیوانه اند! عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای

امروز روز ملی گلهاست روزت مبارک .... اینو برای همه ی گلهای دنیا که عطرشون رو دوست داری بفرست

چشماتو دایورت کردی رو قلبم خیالی نیست حداقل از رو ویبره درش بیار تا اینقدر دلمو نلرزونه

عشق مثل آب میمونه.....که میتونی توی دستت قایمش کنی..آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست... قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است

تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

عشقم را نثار تو کردم...اما نپذیرفتی. عشقم را به تو هدیه کردم آن را دور انداختی، زندگیم را وقف تو کردم اما در کنارم نماندی، کاش روزی آن را برگردانی!

من یاد گرفته ام: مهم نیست که در زندگی چه داری، بلکه مهم اینست که چه کسی را داری.

زندگی را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترین قله ها رسیدی، لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند.

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است

عشق رو میشه تو دستای خسته پدر دید .... و توی نگاه نگران مادر ... نه تو دستای منتظر یه غریبه میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جوک 2
سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت 19:52 | بازدید : 596 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

غضنفر از تاکسی پیاده می شه درو محکم می بنده می گه پدر سگ خودتی. راننده میگه من که چیزی نگفتم. غضنفر می گه بعدا که می گی.

 

به غضنفر میگن این خیابون کجا میره ؟ میگه من 40 ساله تو این خیابون زندگی میکنم تا حالا ندیدم جایی بره.

 

غضنفر می ره دزدی تفنگو می ذاره پشت گردن یارو می گه تکون بخوری با لگد می زنم توکمرت.

 

غضنفر میره تو صف نونوایی، شاطره میگه: نون تا اینجا بیشتر نمی‌رسه، بقیه برن. غضنفر میگه: ببخشید میشه جمع‌تر وایسین نون به ما هم برسه

 

غضنفر به رفیقش می گه من یه تمساح پیدا کردم چیکارش کنم؟ میگه ببرش باغ وحش. فردا رفقیش می گه بردیش؟ غضنفر می گه: آره. تازه امشب هم می خوام ببرمش سینما.

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جوک غضنفر خنده دار....!!!
سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت 19:36 | بازدید : 521 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

غضنفر تو آینه عکس خودشو می بینه بعد می گه: ا...این چه آشناست ! بعد از یه ساعت فکر کردن داد می زنه: فهمیدم... این همون کره خریه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من!

 

به غضنفر می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی کار می کنی می گه من فعلا می خوام درسمو ادامه بدم !!

 

به غضنفر میگن ترمز ABS چیه؟ میگه تو سرعت های زیاد و سر پیچ ها کار حضرت ابوالفضل رو می کنه!!!

 

غضنفر آشغال میره تو چشماش سره ساعت 9 میشینه دم در .

 

غضنفر میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟ غضنفر میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم!

 

غضنفر داشته کباب درست می کرده می بینه یه گربه داره نگاه می کنه داد می زنه آی بلال شیر بلاله.

 

غضنفر می ره هیئت راش نمی دن خودش می ره هیئت می زنه هیچکس رو راه نمی ده.

 

 

غضنفر رو برق 3 فاز می گیره پرت می کنه بلند می شه می گه: اگه مردین یه فاز یه فازبیاین جلو.

 

غضنفر می ره جبهه بعد از 2 روز برمی گرده. میگن چی شد اینقدر زود برگشتی؟ میگه: بابا اونجا به قصد کشت تفنگ بازی می کنن

 

غضنفر میره استادیوم، جای اینکه فوتبال نگاه کنه مرتب سمت راست و چپ بالای سرش رو با تعجب نگاه می کرده! بهش میگن: چرا فوتبال نگاه نمیکنی؟ میگه: دنبال کلمه زنده میگردم.

 

غضنفر عاشق می شه روی در خونشون تابلو می زنه بزودی در این مکان عروسی برگزار می شود.

 

غضنفر رو برق می گیره مامانش می گه ننه جون ولش نکن همین بود که باباتو کشت.

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت 19:14 | بازدید : 942 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گاهی عمر تلف میشود ؛

به پای یک احساس ...

گاهی احساس تلف میشود ؛

به پای عمر !

و چه عذابی میکشد ،

کسی که هم عمرش تلف میشود ؛

هم " احساسش "...




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تولدت مبارک قلب من
یک شنبه 17 آذر 1392 ساعت 22:8 | بازدید : 566 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

عزیزم

تو شگفت انگیزتر از آن هستی که من فکر میکردم

تو رؤیایی تر از رؤیایی

و چون مریم پاک و مقدسی

میدانی ؟

قلب من دین تو را میپرستد

عشقت قابل ستایش

مهرت ستودنی

افکارت زیبا

شخصیتت دوست داشنی

نگاهت گیرا

چشمانت زیبا

دستانت گرما بخش

حرفهایت آرامش دهنده

و صدایت صوت فرشته ی پروردگار ،

قلبم به تو افتخار میکند

تو از خدا نازل شده ای

و داشتنت برای من موهبتی الهی ست

من باز هم حسادت میکنم

به تمام طبیعت اطراف تو

که از تو نفس میکشند

با تو جان میگیرند

هر وقت تو را میبینند ؛

مهربان من

چقدر خوب است با تو بودن

چقدر خوب است دوست داشتن تو

چه تازه میشوم از بودن تو

حس زمانیکه در هوای خنک ساحل ایستاده ای

و نسیم خنک صبحگاهی تن را آرام میکند

چه زیبا میشوم در کنار تو

و چه آرام میشوم با نگاه تو

وقتی با عشق به چشمانم خیره میشوی

میخواهم اعتراف کنم که معتاد شده ام !!

آری

معتاد چشمانت شده ام


تــــــــولــــــدتــــ مــبــارک قلب مــــــــــن

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دزد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یک شنبه 17 آذر 1392 ساعت 21:7 | بازدید : 562 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

دزد؟؟؟؟؟؟؟؟؟




در فولكلور آلمان ، قصه ای هست كه این چنین بیان می شود :

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده . شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز اور ا زیر نظر گرفت.

متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه می خواهد چیزی را پنهان كند ، پچ پچ می كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضی برود و شكایت كند.

اما همین كه وارد خانه شد ، تبرش را پیدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود ، حرف می زند ، و رفتار می كند!

پائلو کوئیلو

همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روزگار روزای خوبت کجایند؟؟
جمعه 15 آذر 1392 ساعت 12:25 | بازدید : 607 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

این روزا فقط میخوام بخوابم که بیدار نباشم

تا حس نکنم سیلی خوردن از دستاشونو

تانشنوم فریاد های داغون کنندشونو

تا نبینم خنده شونو وقت زمین خوردنم ..

تا درک نکنم سردی نگاه های تحقیر آمیزشونو..

تا لمس نکنم تیکه های قلبمو موقع چسب زدن..

میخوام بخوابم....

از دست همه بی تفاوتی ها

از همه فراموشی ها...

از همه بی اعتمادی ها...

من که دارم از همه چیزای زندگیم فرار میکنم پس بگو

روزگار روزای خوبت کجایند که برام کنارگذاشتی...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جملات قشنگ
پنج شنبه 14 آذر 1392 ساعت 12:48 | بازدید : 608 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

عاشقم بمان تاابد
دل نازک من
با اولین دوری
پاره خواهد شد
پس زنجیری ازعشق برایم بباف
میخواهم زندانی ابد قلبت باشم











دیـگر بـه هـــواے ِ نـــازَت ،
هـیـچ مـــردے
ســر بـه بــیـابـان نـمے گـــذارد !
ســاده اے لــیـلے جـــان !
ایــنـجــا مـجــنـون هـــا
بــا یـک کـلیک
روزے هــزار بار عــاشـق مــے شـــونــــد

 

بخود قول داده ام اولین برف زمستانی که بارید برایت چای درست کنم
باعشق
دوفنجان بلوری کنارهم منتظراولین برف زمستانی هستند
شاید بجای قند لبانت را ببوسم
می خواهم لذت گرم شدن را درکنارتو تجربه کنم
اولین برف زمستانی که ببارد من یخ خواهم زد
نه توهستی نه چای عشق
بیچاره فنجانهای بلوری آنها نیز گرم شدن را تجربه نخواهند کرد

 

پروازمیکنم به دورترین نقطه خاطرات باهم بودنمان
هنوز قلبم به طپش می افتد
هنوز نفسم بند می آید
هنوز گونه هایم سرخ می شود
هنوز وجودم گّرمیگیرد
توهنوز عاشقم هستی ؟؟

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 11 آذر 1392 ساعت 21:28 | بازدید : 791 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

دلــم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛

پــُـر از جــایِ خــالـیِ تـــو

پــُـر از دلــتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو

پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن

در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تـــــو

پــُـر از حــس پــرواز

پــُـر از تــــــــ♥ـــــــــو




 

همین کــه هستی ...

همیــن کـه لابـلای کلمـاتم نفس مـیکشی ،راه مـیروی

همــین کــه پـــــناهِ واژه هـایم شـده ای ...

همین کـه ســــــــــایـه ات هست ...

کافیست برای یک عمـــــر آرامـش ؛

بــــــــــاش ...

حتی همیـن قــدر دور...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
امشب...
سه شنبه 5 آذر 1392 ساعت 21:2 | بازدید : 516 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

امشَــب ...!

گریـﮧ مے کـُنم ...

بـﮧ یــآد ِ تـَمــآم ِ آטּ چیزے کـﮧ خوآستے و بـُودم ...

کـﮧ خوآستـَم و نـَبودے ...

امشـَـب ...!

بـﮧ پــآس ِ تـَمــآم ِ تـَحقیرهــآیے کـﮧ

بـﮧ خــآطرت شـِنیدم و هـَنوز

شـِکست نـَخوردم ...

امشـَـب ...!

بـﮧ یــآد ِ تــُ ـ ـ ـو ...

بـﮧ یــآد ِ دل ِ عــآشقَم ...

بـﮧ یــآد ِ طـَعم ِ تـَلخ ِ دوست دآشتـَטּ ...

امشـَـب ...!

گریـﮧ مے کـُنم ...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دل خودم
جمعه 1 آذر 1392 ساعت 22:1 | بازدید : 622 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

برای دل خودم می نویسم ...

برای دلتنگی هایم

برای دغدغه های خودم

برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !

برای دلی که دلتنگم نیست ...

برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...

برای خودم می نویسم !

بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تنـــــــــــها یـی
جمعه 1 آذر 1392 ساعت 21:58 | بازدید : 581 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

تنهایی ات را با کسی قسمت نکن رفیق

این روزها آدم ها بیشتر تنهاترت میکنند

میدانی چه جوری؟؟

میگذراند حسابی وابسته اش شوی

دل ببندی ، عادت کنی به بودنش به صدایش به اس ام اس هایش

دوستش داشته باشی حسابی

بعد یهو یک جایی بی هوا

کافیست کمی بی حوصله باشی و دیوانگی ات بزند بالا

آنجاست که میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند

مهم نیست تو بشکنی ، بسوزی ، اشک بریزی

و...........

او رفته است و تو بیشتر از هر لحظه دیگر تنهاتر میشوی

تنهایی ات را قسمت نکن رفیق ..


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ررررفتی...
جمعه 1 آذر 1392 ساعت 21:40 | بازدید : 537 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

رررررررررررفتی...!

من پشیموووونم ,برگرد

حق با هیچکی جز تو نیست

هر چی بگی تو همونه

دل بی عشقت آروم نیست


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
همه چیز خنده دار بود
جمعه 1 آذر 1392 ساعت 21:36 | بازدید : 665 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

همه چیز خنده دار بود….


داشتن تو…!


بودن من ; ماندن ما….!!


رفتن تو…


این همه آه….


گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زیر سنگ....
جمعه 1 آذر 1392 ساعت 21:33 | بازدید : 581 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

از زیر سنگ هم که شده پیدایم کُن


مدت هاست که تنهایی های مرا


دست های جستجوگری لمس نکرده اند


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
welcom
جمعه 1 آذر 1392 ساعت 14:40 | بازدید : 643 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

نایت اسکین

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چه ؟
جمعه 1 آذر 1392 ساعت 12:44 | بازدید : 606 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 

 

حس میکنم دنیاخالیست!!!

مگر تو  چندنفربودی...؟؟؟

لعنتی دوست داشتنی...

 

نایت اسکین

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جوک پ ن پ
جمعه 1 آذر 1392 ساعت 12:24 | بازدید : 602 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )


رفتم سرِ خاکِ مادربزرگم دارم با یه تیکه سنگ کوچولو میزنم به سنگِ قبرش
خانومه اومده میگه می خواى فاتحه بخونى؟
میگم پ ن پ کلید نیاوردم موندم پشتِ در!

دکتر به مریضش میگه متاسفانه تو عکس پاتون از دو ناحیه شکسته
یارو میگه یعنی میخوایید گچ بگیریدش؟
پ ن پ می خوام بدم بچه ها با فتوشاپ درستش کنند

رویه پشت بوم خونشونو داشتند اسفالت میکردنند یکم اسفالت اضافه میاد
پسرش میگه بابا میخوای بریزش دور
پ ن پ یه سرعت گیر می زنیم رو پشت بوم

شب خونه ی پسرخالم بودم داشتیم فیلم میدیدیم
خالم میاد تو اتاق منو میبینه
میگه : تویی؟

 به معلممون میگم آقا اجازه هست بریم دستشویی ؟!!! میگه واجبه!!

پ ن پس مستحبه !

رفتم واسه استخدام

یارو میگه اومدی واسه استخدام؟

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اومدم ببینم کی استخدام می شه ازش شیرینی بگیرم!

رفتم دندونپزشکی به دکتره میگم آقای دکتر این دندون عقلم کج دراومده ... اومدم حسابشو برسی!
دکتره میگه یعنی میگی بکشمش؟!
پَ نه پَ ، گفتم دکتری ، یکم نصیحتش کنی بلکه به راه راست هدایت شه!!!!

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 30 آبان 1392 ساعت 19:36 | بازدید : 717 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 



نایت اسکین

 

عزیزم حتے دیگر نمیخواهم آرزویت باشم…


آرزو میڪنم


“او”


آرزوے تو باشد


و


آرزوی او…


“دیگرے”…

 

 


نایت اسکین

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج شنبه 30 آبان 1392 ساعت 19:22 | بازدید : 1137 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

نایت اسکین

 

واقعا خستماخم

از خودم,از آدما,از دنیا,از عشقم,از دوستام

اصن عشق چیه؟گریه

دوست دارم بخوابم فقط واسه چند رووووز

بدون مکث بدون یه ثانیه بیداری...

بعد که بیدار بشم ببینم همه پشیمونن همه دلتنگمن

حضورشو پیشم حس کنم,ببینم داره گریه میکنه

بگه مینای من چی شد؟چرا منو ترک کردی؟

چرا چشماتو رو من بستی؟گریه

چرا گریمو درآوردی؟

یعنی انقد واست سخت بووود!!!

مینا ببخشید اذیتت کردم

مینام دوست دارم.دیگه ترکم نکن

یعنی میشه خدا؟؟؟

فقط چند روز بذار بیام پیشت

به همین قانعممهر شده

 

نایت اسکین

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨﯽ.....
پنج شنبه 30 آبان 1392 ساعت 19:17 | بازدید : 514 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨﯽ :


ﺍﻣﺸﺒﻢ ﻣﺜﻞ ﺷﺒﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ


ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸﯽ


ﺁﻫنگ ﺑﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺎﺯﻡ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ


ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾم . . .


به ﺍﯾﻨﮑﻪ خیلی همراهم بودی . . .


به ﺍﯾﻨﮑﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره . . .


به ﺍﯾﻨﮑﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم . . .


به ﺍﯾﻨﮑﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی . . .


ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ . . .


لعنت به ﺍﯾﻨﮑﻪ ها . . .


ﻭ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻤﺎﺕ باید ﺗﻘﺎص ﭘﺲ ﺑﺪن . . .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عر طنز و خواندنی یاد از آن روزی که بودم اولی
چهار شنبه 29 آبان 1392 ساعت 20:19 | بازدید : 572 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )
نایت اسکین

    یاد آن روزی که بودم اولی
    ناز و طناز و عزیز و فلفلی

    شاه خانه بودم و با داد و دود
    هر چه را میخواستم آماده بود

    وای از آن روزی که آمد دومی
    نق نقو و بد ادا و قم قمی

    من وزیر گشتم و افتادم زجا
    دومی به جای من گردید شاه

    تا به خود آیم و خودداری کنم
    سومی آمد و او شد خواهرم

    دختری زیبا و خوش رو مثل ماه
    من و داداشم کشیدیم سوز و اه

    جای سبزی و گل در زندگی
    سر رسید از گرد راه چهارمی

    دیگر آن خانه برایم تنگ شد
    سبزی گل در نگاهم سنگ شد

    داشتم میکردم عادت ناگهان
    پنجمی هم پا گشود بر این جهان

    گر چه بهر سوختن ۵ تن کافی نبود
    ششمی هیزم شد و ما مثل دود

    ناصر و منصور و شهناز و شهین احمد و فرهاد ...
    هفتم مهین خانمان گردید در هم بر همی

    سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی
    ای امان و ای امان و ای امان ای امان از دست بابا و مامان

    مادرم شد بار دیگر حامله
    این که آید تیم فوتبال کامله

    ناصر و منصور و شهناز و شهین
    احمد و فرهاد و مهناز و مهین

    علیمردان خان گل و معصومه جان
    آخری هم میشود دروازه بان !!!!

نایت اسکین

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 10