سلام<-Text1->به این وبلاک هم سری بزنید majid2014.loxblog.com


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



حادثه طوفانی عاشق عشق ضیافت های عاشق را خوشا بخشش ، خوشا ایثار خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن در یار چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر آب خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن اگر خوابم اگر بیدار اگر مستم اگر هوشیار مرا یارای بودن نیست تو یاری کن مرا ای یار تو ای خاتون خواب من من تن خسته را دریاب مرا هم خانه کن ، تا صبح نوازش کن مرا ، تا خواب همیشه خوابتو دیدن دلیل بودن من بود چراغ راه بیداری اگر بود از تو روشن بود نه از دور و نه از نزدیک تو از خواب آمدی ای عشق خوشا خودسوزی عاشق مرا آتش زدی ای عشق لطفا با نظراتون مارا خوش حال کنید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ✿✿✿ بهترین روزگارم زیر سا یه ی تو ✿✿✿ و آدرس majid2014.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 274
:: کل نظرات : 122

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com

عاشقانه3
چهار شنبه 18 دی 1392 ساعت 11:17 | بازدید : 405 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

میگن...

 

میگن اگر کسی رو خیلی دوست داری، 

امتحانش نکن که ببین 

 اون چقدر دوستت داره !!!

اول خودتو امتحان کن ، 

ببین تحملش رو داری بفهمی " 

 دوستت نداره " !!!

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
عاشقانه2
شنبه 14 دی 1392 ساعت 19:1 | بازدید : 429 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )


خيالت هميشه هست...

اما امروز دلم "خودت "را خواست،

نه خيالت را...

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
عاشقانه
جمعه 13 دی 1392 ساعت 14:36 | بازدید : 423 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

خیلی وقت است مرده ام...


دلــــــم می خواهد ببارم،کسی نپرسد
چرا؟. . . توچه میفهمی. . .
این روزها ادای زنده ها را در میاورم. . .
تظاهر به شادی می کنم ، حرف میزنم مثل همه . . .
امـــــــــــــــــــــــــــا. . .
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام
بی انصـــــــــــــــــاف...
چانه نزن ... حسرت هایم به قیمت عـــــــمرم تمام شده. . .

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
بدون شرح
پنج شنبه 12 دی 1392 ساعت 23:26 | بازدید : 387 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 


_______________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
___@@@@@@@@@@@@@@
___@@@@@@@@@@@@@@

_________@@@@@@@
_____@@@@@@@@@@@
___@@@@@______@@@@@
__@@@@@_________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
__@@@@@_________@@@@@
___@@@@@______@@@@@
______@@@@@@@@@@@
_________@@@@@@@

__@@@@@____________@@@@@
___@@@@@__________@@@@@
____@@@@@________@@@@@
_____@@@@@______@@@@@
______@@@@@____@@@@@
_______@@@@@__@@@@@
________@@@@@@@@@@
_________@@@@@@@@@
_________@@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________@@@@@@

_@@@@@@@@@@@@@
_@@@@@@@@@@@@@
____________@@@@@
____________@@@@@
____________@@@@@
_@@@@@@@@@@@@@
_@@@@@@@@@@@@@
____________@@@@@
____________@@@@@
____________@@@@@
_@@@@@@@@@@@@@
_@@@@@@@@@@@@@

.....۞۞۞۞۞......................۞۞۞۞۞
..۞۞۞۞۞۞۞۞............۞۞۞۞۞۞۞۞
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞....۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞.۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
..۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
....۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
........۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
..............۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
....................۞۞۞۞۞۞۞۞۞
........................۞۞۞۞۞۞
...........................۞۞۞۞
............................۞۞۞
.............................۞۞
..............................۞
............................۞
.........................۞
......................۞
..................۞
.............۞
.........۞
......۞
....۞

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چند تکه از تو
پنج شنبه 12 دی 1392 ساعت 22:53 | بازدید : 386 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

چند تکه از تو

پریشان افتاد

ته فنجانی که فالم را می گرفت…

می گفت آرام نیستی

و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…

من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
نفس نفس توی قفس
سه شنبه 10 دی 1392 ساعت 18:17 | بازدید : 426 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )
 
 
 
 نفس نفس توی قفس
 
یه آدم بی همه کس  
 
نفس نفس یه خاطره 
 
که کاشکی زود یادم بره 
 
من بودم و یه پنجره  
 
ستاره های بی نشون 
 
ستاره های نقره ای 
 
ک نمیشه شمردشون 
 
من زندونی تو یه اتاق 
 
که روشنه با یه چراغ 
 
من زندونی تو یه قفس 
 
عاشقتم نفس نفس ...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به حساب عشق چک نکشید
دو شنبه 8 دی 1392 ساعت 23:45 | بازدید : 394 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

ابراز علاقه ی زیاد همسر اگر حقیقت محض هم باشد چاشنی زندگی است نه حساب پس انداز که روی آن سرمایه گذاری کنیم یا به حساب آن چکهایی با مبالغ بالا بکشیم. آنها که به حساب محبوبیتشان، بدرفتاری می کنند یا به مسئولیتهایشان عمل نمی کنند، چک بی محل می کشند. از حالا راه را اشتباه می روند وقتی به بن بست می خورند آن وقت می خواهند همه ی عالم و آدم را به بی اعتباری و بی عاطفگی متهم کنند.



نوعروسی که به خاطر زمزمه های عاشقانه همسرش برای اموال پدر شوهرش هم نقشه می کشد، یا تازه دامادی که به اعتبار عشق همسر پولدارش بی خیال کار می شود، و... تا چند وقت دیگر ذکر لبشان این می شود که چقدردنیا و جهان بی وفاست، دوست داشتن آدمها بی اعتبار است.... همه ی اطرافیان دروغگو و شیادند و ....



همسرتان را از عاشقی پشیمان نکنید

اصلا آدمیزاد کلا اگر عاشق دربست یک نفر دیگر هم باشد و در این عشق خلوص کامل هم داشته باشد، چقدر توانایی و قدرت دارد که بخواهد آن را برای دیگری خرج کند؟ هزار و یک بالا پایین روزگار را چه می کند که اصلا به عشق و حساب و کتاب آدمها اعتنایی ندارد؟



علاوه براین، باید در نظر داشت که بسیاری از ابراز علاقه ها از روی عادتهای افراد هستند. کلا افرادی که توانایی و تسلط خوبی در بیان و ابراز وجود دارند علاقه های خود را بیشتر ابراز می کنند. خصوصا اگر سرسوزن ذوق ادبی هم داشته باشند می توانند با کمترین هیجانات عاطفی، خود غزلهای عاشقانه بسازند. ولی در مقابل آنها، افراد درونگرا و ساکت، اگر عاشق هم باشند، بعضا، قدرت ابراز علاقه ندارند. بنابراین این ابراز علاقه ها، بیشتر، گویای چگونگی شخصیت روانی و اخلاقی افراد است تا آنکه بیانگر میزان واقعی محبت افراد نسبت به یکدیگر باشد.



یکی از اشتباه ترین رفتارهای همسران مخصوصا زنان، زیاد حساب کردن و یا به عبارتی بهتر، غیر منطقی حساب باز کردن روی علاقه ی همسرانشان است.



از طرفی ایستادن پای عشق و حمایت کردن از محبوب، عرضه های دیگری جز عاشقی می خواهد. برای حمایت کردن تنها عشق لازم نیست. شهامت، قدرت تحمل مشکلات و ظرفیتهای اخلاقی هم لازم است. اینجا صحبت از خصوصیات اخلاقی است و چندان ربطی به عشق ندارد. عاشق ترسو ، یا ضعیف النفس ، هیچ کاری برای محبوبش انجام نخواهد داد.



اما یک شخص شجاع و دارای شخصیت قوی، شاید از کسی که او را اندکی هم دوست داشته باشد بیشتر حمایت کند تا یک عاشق ضعیف که هیچگاه در زندگی اش نسبت به دیگران احساس مسئولیت نکرده است. بنابراین ،نه برای ازدواج با کسی، عشق و علاقه، دلیل تام و کافی است و نه برای حساب کردن روی حمایت کسی تنها علاقه اش را در نظر گرفتن عاقلانه است.



باید به عشقی اعتماد کرد که عقل از آن پشتیبانی می کند. عشقی که عقل آن را طرد می کند بسیارزود از بین خواهد رفت. گاهی زندگی های نامناسبی _ فقط به این دلیل که دو نفر نسبت به هم دچار هیجاناتی شده اند که خودشان می گویند عشق بوده است_، شکل می گیرد و نتیجه ای جز پشیمانی ندارد!



چه بسا عاشقهایی که زودتر از بقیه کارشان به طلاق کشیده! و چه بسیار شنیده ایم که: "دیدید فلانی و همسرش چقدر خاطرخواه هم بودند...."



البته از این حرفها قصد ایجاد بدبینی نداریم می خواهیم بگوییم "عشق" برای طعم دادن به زندگی است، نه برای راه هل دادن زندگی. روی عشق زیاد حساب کنید اما فقط برای لذت بردن.



برای پیش بردن زندگی باید هر دو نفر با هم پارو بزنند و حساب و کتاب حق و حقوق هم را داشته باشند، مثل وقتی که اگر هیچ علاقه ای به هم نداشتند. تنها ،در این صورت است که زندگی واقعا قابل اعتماد است. یعنی در صورتی که هیچکدام از طرفین خودش را قربانی و مورد سوء استفاده نبیند.



اگر همسری خوش ذوق است و زیاد ابراز محبت می کند باید به او لبخند زد و از او تشکر کرد نه اینکه هر از گاهی امتحان راه انداخت که اگر عاشقی اینطوری و آن طوری ثابت کن. اگر این کار را کردی یعنی عاشقی. اگر آن کار را نکردی معلوم است دروغ می گویی.



زندگی یک جریان دو طرفه است. بیش از هزینه ای که خودمان برای زندگی می کنیم از دیگری توقع هزینه گذاری نداشته باشیم. در بسیاری از موارد همین سوء استفاده ها و برداشتهای نادرست است که ابراز محبت ها را بعد از گذشت سالهای اولیه زندگی سخت می کند. هیچگاه نباید به دلیل حسابهای عاطفی از انجام وظایفی که در زندگی داریم سرباز زنیم. هر اندازه هم که محبوب باشیم باز هم باید برای حفظ و ازدیاد محبت حقیقی تلاش کنیم.



خلاصه ی سخن این است که باید بر عمل و اخلاق خود تکیه کرد نه بر عشق و ارادت دیگری. آن چیزی که می تواند کسی را در کشتی زندگی سکاندار عشق کند و دیگران را طوری به او سنجاق نماید که با شعار "بی تو هرگز" زندگی کنند، محبتی است که خرج می کند. اخلاقی است که هر روز به نمایش می گذارد. و گرنه صرف اینکه لطف کرده و ازدواج فرمودند دلیل یک عمر فدایت شوم نمی شود.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جرات
یک شنبه 8 دی 1392 ساعت 11:13 | بازدید : 422 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

چه  پـــــــــــــــر جرات میشود کسی که

 از ته دل مطمئن میشود دوستش

داری


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کاش مي شد
شنبه 7 دی 1392 ساعت 9:8 | بازدید : 405 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

کاش مي شد بار ديگر سرنوشت از سر نوشت کاش مي شد هر چه هست بر دفتر خوبي نوشت کاش مي شد از قلمهايي که بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانيها نوشت کاش مي شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگاني بي غلط حتي نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاين همه اي کاشها بر دفتر دلها نوشت...

خاطره ي شاديهاي ديروز تلخ ترين غمي است که امروز دارم !!!
چه کوتاه مسافر کاروانسراي قلبم شدي . سيرآب شدي و گذر کردي ...
مي دوني فاصله ي بين انگشتات واسه چيه ؟!  واسه ي اينه که يه نفر ديگه با انگشتاش اين جاي خالي رو پر کنه پس به دنبال دستي باش که تا ابد بتونه دستت رو بگيره !!!
اگر بهترين دوستم نيستي پس لا اقل بهترين دشمنم باش اگر غمخوارم نيستي لا اقل بزرگترين غمم باش هر چه هستي هميشه بهترين باش چون بهترين ها هميشه در ياد خواهند ماند پس لا اقل در بدترين خاطره هايم بهترين باش !
دستت رو بذار روي قلبت ; اين ساعت عمرته که داره تيک تيک مي کنه . جالبه هموني که بهت زندگي ميده . برات شمارش معکوس رو شروع کرده. منتظر باش اما معطل نشو. تحمل کن اما توقف نکن . قاطع باش اما لج باز نباش . صريح باش اما گستاخ نباش . بگو آره اما نگو حتما . بگو نه ولي نگو ابدا ...
هيچ وقت به هم نمي رسن
سر کلاس رياضي بود که استاد اومد رو تخته دو خط موازي کشيد خط پاييني نگاهي به خط بالايي کردو تو دلش عاشقش شد خط بالايي هم نگاهي به خط پاييني کردو اونم عاشقش شد در همين هنگام بود که استاد داد زد و گفت که دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسن .
عشق مانند جنگ است آسان براي شروع مشکل براي پايان غير ممکن براي فراموش کردن !
هيچ وقت از دوست داشتن انصراف نده حتي اگه کسي بهت دروغ گفته باشه بازم بهش فرصت بده چون روزي فرا مي رسه که خودت محتاج فرصت دادن ديگران مي شي !!!
هيچ کدوممون نمي تونيم به دلمون ياد بديم که هيچ وقت نشکنه ! ولي حداقل مي تونيم بهش ياد بديم که وقتي شکست لبه ي تيزش دست اوني رو که شکستتش رو نبره ...
يکي بهم گفت آدم توي عاشقي مثل سيگار باشه ! گفتم چطور ؟! گفت سيگار با اينکه مي دونه آخرش زير پا لهش مي کنن ولي بازم تا آخرش به پاي آدم مي سوزه !!!
يه نفر يه جايي همه ي روياهاش لبخند توا و زماني که به تو فکر مي کنه احساس مي کنه که زندگي واقعا با ارزشه ... پس اين حس و ازش نگير !
اگه کسي رو دوست داشته باشي نمي توني تو چشاش زل بزني نمي توني  دوريشو تحمل کني نمي توني بهش بگي چقدر مي خوايش نميتوني بهش بگي چقدر بهش نياز داري ... واسه همينه که عاشقا ديوونه مي شن !
مرگ از زندگي پرسيد : آن چيست که باعث مي شود تو شيرين و من تلخ جلوه کنم؟ زندگي لبخندي زد و  گفت : دروغهايي  که در من نهفته است و حقيقتي که تو در وجودت داري !
مهربانم تو بگو بعد از تو از کدام دريچه ي آسمان به تماشا بنشينم و با کدام واژه عشق را معنا کنم ؟ بي تو همه ي فصلها خاکستري و همه ي ستاره ها خاموشند. کيفر شکستن دل من چند جاده غربت و چند آسمان تنهايي است باور کن من هنوز هم به قداست چشمان تو ايمان دارم براي او که وسط قلبش اندازه ي تمام عاشقانه هاي روي زمين است .
اگه همخونه مي خواي "من" اگه ديوونه مي خواي "من" بيا باهم باشيم کاشکي چشمات مال من بود تو سرت خيال من بود مثل من که آرزومي آرزوت مثال من بود.

کاش اي تنها اميد زندگانيم مي توانستم فراموشت کنم !
با اشک شوقي بر جاده ي قلبت قدم نهادم و پرچم عشق را در بلنداي آن قرار دادم تا هوا خواهانت بدانند که تير عشقت بر قلبم نشسته است ...
چه بي تابانه مي خواهمت اي دوريت آزمون زنده بگوري
از دور گل سرخي ديدم توجهم را به خود جلب کرد جلو رفتم بو کردم و با دقت گلبرگهايش را نگريستم عاشقش شدم هر چه بيشتر نگاهش مي کردم بيشتر عاشقش مي شدم
آن لحظه که در کلبه ي تنهايي خويش چشم به در دوخته بودم تو آمدي و غم و اندوه را از بين بردي .
آن شب که ماه کامل است به راحتي مي توانم عکس تو را در آسمان ببينم .
بي تو زندگي تلخ تر از شرمي است مستمر کدام اندوه ات را بگردم ؟ نبودنت يا در بند بودنت را ؟
نميدانم تو از کجا وارد دنياي آبي قلبم شدي آمدي تا به من بگويي که عشق در گرو محبت و محبت در گرو لبخند توست .
لبخند تو خلاصه ي خوبيهاست ! شيرين ترين لبخندت را براي لحظه ي ديدار نگه دار و من هم زيبا ترين غزلم را براي شب شعر چشمانت نگه داشته ام .
چند صباحي است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوي فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خريدم روزگاري بود که تنهاييم را با مرغان آسمان تقسيم مي نمودم و همراه با بارش باران دل تنهايم را نوازش مي کردم تا اينکه نامت را شنيدم و همانا عشق بزرگت را با دنياي تنهاييم تعويض نمودم مهربانا اگر روزي ياد من در قلبت از بين رفت شکايتي ندارم زيرا ياد تو را با خود همراه خواهم کرد .
اي کاش مي دانستم پس از مرگ من چه کسي اولين اشک را خواهد ريخت و آخرين کسي که مرا از ياد خواهد برد کيست ؟!!!
هر کس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت من راست گفتم که براي تو زنده ام !
اي کاش از روز اول نمي ديدمت و از شراره هاي بي رحمانه ي نگاهت نمي سوختم !
افسوس که در نگاهت سوختم و در آرزوي دومين نگاهت خاکستر شدم !
تا تو مي خندي به رويم با نگاه سبز وحشي زندگي را با همه بي اعتباري دوست دارم .
عشق راز پنهان تمدن و شعر سر مکتوب انسان است .
اي عشق تو کدامين قله ي بلند پيروزي رافتح کرده اي که اينچنين پر غروري ؟!
مهربانم اي تک ستاره ي آسمان زندگيم و اي تنهاترين بهانه براي زنده ماندنم از صميم قلب دوستت دارم .
اي کاش بهاي ديدنت جان بود تا با تيغ عشقت خود را قربانيت مي کردم .
اي کاش قطره اشکي بودم که از روي چشمانت زاده مي شدم بر روي گونه هايت زندگي مي کردم و بر روي لبانت جان مي سپردم .
عشق حس غريبي است که يک مرغ مهاجر دارد عشق آن نيست که لب تاقچه ي خاطره ها از ياد من و تو برود .
اي روياي زنده ي من تو يک فرشته ي مجسمي براي من .
امان از آن زماني که قلب عاشقي گرفتار خزان يک جدايي شود .
اي کاغذ سفيد که سنگيني بارها و دردهايم را به دوش مي کشي بار ديگر به رويت برايش مي نويسم که چقدر دوستش مي دارم .
گويند که شيشه ها هيچ احساس ندارند ولي وقتي روي شيشه ي بخار گرفته ي اتاقم نوشتم " نمي داني چقدر دوستش مي دارم " بارها گريه کرد .
اگر زيستن را دوست مي داشتم در تولدم نمي گريستم .
عشق تنها مرضي است که بيمار از آن لذت مي برد .
ديشب من عاشق به در خانه ي معشوق رفتم مست انگشت به در زدم گمان کردم هست همسايه سر از خانه بيرون آورد و گفت او ماه عسل رفته و سپس پنجره را بست .
چون غروب خيلي قشنگه تو خود خود غروبي چي بگم قحطي واژه ست هر چي هستي خيلي خوبي .
نمي دانم هنگام فراق و غربت بگريم يا بخندم ولي با اطمينان از فرسنگها فاصله ها به تو مي گويم که عزيزم يادت هميشه در ذهن من خواهد ماند و تا هميشه دوستت دارم .
اي مادرم اي ناب ترين غزل زندگيم زيبا ترين واژه ها را بايد وام گرفت براي توصيف تو اي بهترينم سوگند به آفتاب به مهتاب که از نفسير کردن دل درياييت ناتوانم و با واژه هاي بي تکلف فقط مي توانم بگويم خيلي زياد دوستت دارم مادر عزيزم .
وقتي که تو را ديدم بذر عشق در قلبم کاشته شد با محبت آن را آبياري کردم و با لطافت آن را نوراني کردم و اينک عشقت در قلبم سر به فلک کشيده و جوانه هاي خاطره را به ميوه هاي آرزو سپرده من با دستان انتظار ميوه هايت را مي چينم و لبريز از اميد فرياد مي کشم تک درخت عشق و اميد و آرزوي من با تمام وجود دوستت دارم .
کاش تکرار لحظه ها تکرار با تو بودن بود .
اگر صد سال پس از مرگم گورم را بشکافي خواهي ديد روي قلبم نوشته شده است دوستت دارم.
کلماتي که بعد از خواندن کلمه ي نوراني مادر به ذهن خطور مي کند : مهربان ، سنگ صبورزندگي ، تمام هستي ، خوبيها ، پاکي ها ، و هر چقدر هم بگيم بازم کمه چن تا هم شما يادآوري کنين ....
گريه مي کنم تا تو را در اشکهايم ظاهر کنم زود اشکهايم را پاک ميکنم تا کسي تو را نبيند .
يکي گفت : عشق به معناي زندگي با شخصي نيست که دوستش داريد بلکه به معناي زندگي با شخصي است که بدون حضورش قادر به ادامه ي حيات نباشيد .
شيشه ي پنجره را باران شست ، از دل من اما چه کسي نقش تو را خواهد شست ؟...
تو مانند مژده ي نو بهاري بودي که در دل من شکوفا شدي دوستت دارم تا قلب آسمانها ...
در آن هنگام که طوفان زندگي مرا در تلاطم هاي خود به هر سو مي کشاند من در فراسوي کوره راه زندگي منتظر فشردن دستان گرم تو بودم .
دوستت دارم اي کسي که درياي روياهايم در آبي چشمانت خلاصه مي شود .
شکفتن هيچ گلي به زيبايي لبخند مادر نيست .
نگاهت را براي فردايم نگه دار که بي نگاهت خواهم مرد .
اگر معلم ديني بودم ميگفتم بعد از خدا بايد تو را پرستش کرد ، اگر معلم هنر بودم مي گفتم هنر زيبايي روي تو خلاصه مي شود ، اگر معلم جغرافيا بودم مي گفتم خوش آب و هوا ترين نقطه ي زمين در کنار توست اگر معلم زبان بودم مي گفتم I Love You
اگر عاشق شدن گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است .
در برگ برگ صفحات قاموس بي انتها آن گونه که شايسته ي تو باشد ، گفتم شايد عشق گويا ترين و پر معنا ترين واژه اي باشد که بتواند وسعت بي انتهاي وجود تو را بسرايد ، بدان که تا نفس در سينه دارم دوستت دارم .
اي عشق من اي بهترينم بر من تکيه بده با اين که تو نيستي من براي هميشه با تو خواهم ماند اي باغبان کوچک قلبم بدان که باغ قلب من بدون وجود تو و بدون گرمي دستان مهربان تو خشک و مرده است و اين را بدان که هيچ باغباني توانايي اين را ندارد که دوباره آن را زنده کند مگر تو ، پس بيا که انتظار کشت مرا !
آخذين نگاه تو هر شب در دادگاه کشور عشق نشسته است من شاکي ام و ماه قاضي ، ستاره ها عکس مي گيرند ، فرشتگان خبرنگارند و مي خواهند در قيامت محشر را از مظلوميت من خبردار کنند  اشکهايم را شاهد گرفته ام و مي خواهم به داغي چشمانم شهادت دهم ، و تو ... اي کاش برگردي و در دادگاه از نگاهت دفاع کني و از من رضايت بگيري ...
اي سراپا همه خوبي تک و تنها به تو مي انديشم .
شمع داني که دم مرگ به پروانه چه گفت ؟ گفت : اي عاشق بيچاره فراموش شوي ؛ سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد ، گفت : طولي نکشد تو نيز خاموش شوي !
تو از کدام دنيايي که با بودنت ، کوير خشک وجودم با ديدگان پر راز تو سيراب مي شود و قلبم سر شار از مهر و وفاي تو به خاطر تو به تپش ادامه مي دهد .
اي کاش همچو شبنمي از چشمان زيبايت بر صورت پر رازت جاري مي شدم و آن را بوسه باران مي کردم .
تو بهاري ! نه بهاران از توست ! از تو مي گيرد وام هر بهاري اين همه زيبايي را !
بر دنياي تو قدم زنان مي روم تو را ماهي نوراني در اوج آسمان نقاشي مي کنم و تنها در جاده اي حرکت مي کنم که مرا به سوي تو روان سازد ...
تو را آنقدر مي خواستم که گل مي خواست باران را !
هيچ وقت گريه نکن ! چون هيچکس لياقت اشکهاي تو را ندارد.
اگه هم داشته باشه طاقت اشکهاي زيباي تو را نداره?????
وقتي دلم برات تنگ ميشه ميرم پشت ابرها زار زار گريه ميکنم پس وقتي بارون اومد بدون دلم برات تنگ شده به ياد من باش




براي رسيدن به هدف و مقصود بهترين راه آن است که از راه راست رو نگرداند و از گناه بپرهيزد ، بي گمان آرام ، و کام و نام نصيبش مي شود . بزرگمهر بختگان
 




دوستم نداشت دروغ ميگفت هر بار که بسراغم مي آمد با گريه ميگفتم راستش را بگو اگر مهر به ديگري داري ترا مي بخشم . و باز خنده اي ميکرد و ميگفت جز تو مهر به کسي ندارم. تا اينکه يکروز با گريه بسراغم آمد . گفت مرا ببخش به تو دروغ گفتم . دل بديگري دارم. خنده تلخي کردم و گفتم من هم بتو دروغ گفتم ترا نمي بخشم

روزي که به دنيا آمدم صدايي در گوشم طنين افکند که تا اخر عمر با من خواهد ماند!
گفتم کيستي؟ گفت : غم .
خيال ميکردم غم نام عروسکي است که ميتوان با آن بازي کرد. ولي حالا فهميدم که : خود عروسکي هستم بازيچه ي دست غم .

زندگي همانند زنگ درس نقاشي کردن است با مداد رنگي ولي بدون پاک کن زندگي درس حساب است، خوبيها را جمع، بديها را کم ، خوشي‌ها را ضرب و شاديها را تقسيم کنيم. زندگي تفريح است ميان تولد و مرگ و در نهايت زندگي نکن براي مردن، بمير براي زندگي کردن

کاش مي شد بار ديگر سرنوشت از سر نوشت کاش مي شد هر چه هست بر دفتر خوبي نوشت کاش مي شد از قلمهايي که بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانيها نوشت کاش مي شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگاني بي غلط حتي نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاين همه اي کاشها بر دفتر دلها نوشت ...

مهربانم تو بگو بعد از تو از کدام دريچه ي آسمان به تماشا بنشينم و با کدام واژه عشق را معنا کنم ؟ بي تو همه ي فصلها خاکستري و همه ي ستاره ها خاموشند. کيفر شکستن دل من چند جاده غربت و چند آسمان تنهايي است باور کن من هنوز هم به قداست چشمان تو ايمان دارم براي او که وسط قلبش اندازه ي تمام عاشقانه هاي روي زمين است .

وقتي که تو را ديدم بذر عشق در قلبم کاشته شد با محبت آن را آبياري کردم و با لطافت آن را نوراني کردم و اينک عشقت در قلبم سر به فلک کشيده و جوانه هاي خاطره را به ميوه هاي آرزو سپرده من با دستان انتظار ميوه هايت را مي چينم و لبريز از اميد فرياد مي کشم تک درخت عشق و اميد و آرزوي من با تمام وجود دوستت دارم .

ما به کساني عشق ورزيديم
که هيچوقت؛باران خيسشان
نکرده بود
و شبي؛

زير ريزش اشکهايمان

غرق شدند




چند صباحي است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوي فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خريدم روزگاري بود که تنهاييم را با مرغان آسمان تقسيم مي نمودم و همراه با بارش باران دل تنهايم را نوازش مي کردم تا اينکه نامت را شنيدم و همانا عشق بزرگت را با دنياي تنهاييم تعويض نمودم مهربانا اگر روزي ياد من در قلبت از بين رفت شکايتي ندارم زيرا ياد تو را با خود همراه خواهم کرد

 

در چشمانت چيست که مرا به سوي خود ميکشد؟ در گرمي دست هايت چيست که دستهايم آنها را ميطلبد ؟ در آينه چشمهايم بنگر چه ميبيني؟ آيا ميبيني که تو را ميبيند؟ صداي طپش قلبم را ميشنوي که فرياد ميزند دوستت دارم دوست ندارم که بگويم دوستت دارم دوست دارم که بداني دوستت دارم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
می نویسم از تو
جمعه 6 دی 1392 ساعت 22:16 | بازدید : 392 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

مي‌نويسم از تو
شبي از پشت يک تنهايي نمناک و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نيلوفر صدا کردم.
تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم.
پس ازِ يک جستجوي نقره اي در کوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي که در تنهايي ام روييد با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها کردم
همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشکي از جنس غروب ساکت و نارنجي خورشيد وا کردم
نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا ، شايد خطا کردم
و تو بي آن که فکر غربت چشمان من باشي
نمي دانم کجا ، تا کي ، براي چه ،
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم...!!.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قسم خوردم
جمعه 6 دی 1392 ساعت 21:48 | بازدید : 416 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 

 

قسم خوردم که پا به پاي تو مسير جاده عشق را بپويم

اما جاده عشق همراهي نمي کند

قسم خوردم که همراه تو آرامش درياي عشق را حس کنم

اما درياي عشق سرابي بيش نبود

قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقي جز تو در قلبم نباشد

اما حس مي کنم تو عشقم را فراموش کرده اي

قسم خوردم تنها اميد قلب بيقرارم ، نگاه چشمهاي مهربانت باشد

اما تو نگاه زيبايت را از من ديوانه پنهان مي کني

قسم خوردم تا آخرين نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم

اما مي دانم که تو ديگر دوستم نداري

قسم خوردم جز عشق تو ، هيچ عشقي را به سراچه قلبم راه ندهم

اما فهميدم که تو معناي عشق مرا از ياد برده اي

قسم خوردم از غم عشق تو ديوانه شوم و بميرم

اما فهميدم که حتي براي مردن هم خيلي دير شده خيلي !

شايد هيچ وقت احساس مرا درک نکني و عشق مرا ناديده بگيري

اما سوگند يک عاشق ، هرگز شکستني نيست

پس باز هم قسم مي خورم که هرگز و هرگز سوگندهايم را نشکنم

و تا پاي جان عاشق بمانم و عاشق بميرم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جملات زیبای عاشقانه
جمعه 6 دی 1392 ساعت 21:35 | بازدید : 446 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

رسم زندگي اين است روزي کسي را دوست داري و روز بعد تنهايي به همين سادگي او رفته است و همه چيز تمام شده مثل يک مهماني که به آخر مي رسد و تو به حال خود رها مي شوي چرا غمگيني ؟ اين رسم زندگيست پس تنها آوازبخوان

 


اگر شبي فانوس نفسهاي من خاموش شد ، اگر به حجله آشنايي ، برخوردي وعده اي به تو گفتند ، کبوترت در حسرت پرکشيدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنکن ! تمام اين سالها کنارمن بودي ! کنار دلتنگي دفاترم ! درگلدان چيني

 


دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کنيم

 


آنجه را که دوست داري بدست آور وگرنه مجبور ميشوي آنجه را که دوست نداري تحمل کني . هميشه باور داشته باش که خدا تو را فراموش نمي کند حتي اگر تو او را فراموش کرده باشي

 


نگاهت را به کسي دوز که قلبش براي تو بتپه چشمانت را با نگاه کسي اشنا کن که زندگي را درک کرده باشه سرت را روي شانه هاي کسي بگذار که از صداي تپشهاي قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبي پيوند بزن که بي رياترين باشه لبخندت را نثار کسي کن که دل به زمين نداده باشه رويايت رو با چهره ي کسي تصوير کن که زيبايي را احساس کرده باشه چشم به راه کسي باش که تو را انتظار کشيده باشه اما عاشق کسي باش که تک تک سلولهاي بدنش تقدس عشق را درک کند


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
کلمه های عاشقانه
جمعه 6 دی 1392 ساعت 21:12 | بازدید : 417 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 

 

 

 

به کسي عشق بورز که لايق عشق باشه ، نه کسي که تشنه ي عشقهچون کسي که نشته است يه روزي سيراب ميشه . . .

****************

جرج آلن: اگر کسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با کلماتي که ناگفته مي‌مانند،مي‌شکنند

****************

انسان بودن يعني اين که وقتي با کسي مشتاقانه کوهي رو بالا رفتي اما رو قله حس کردي که ازش بي نياز شدي يادت نره که اون پايين چقدر بهش نياز داشتي

****************

سعي کن مثل خورشيد زياد نور ندي چون همه از نورت استفاده مي کنن ولي اصلا نگات نمي کنن؛ سعي کن مثل ستاره کم نور بدي تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن


****************

ياد گرفتم که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي کند. 2. با وقيح جدل نکنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي کند . 3. از حسود دوري کنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود . 4. تنهايي را به بودن در جمعي که به آن تعلق ندارم ترجيح دهم


****************

همه مي خواهند روي قله کوه زندگي کنند، اما تمام شادي ها و پيشرفتها وقتي رخ مي دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستيد

****************

فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

****************

آموخته ام که نمي توانم احساسم را انتخاب کنم، اما مي توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم

****************

براي انسانهاي بزرگ بن بست وجود ندارد. چون بر اين باورند که: يا راهي خواهم يافت يا راهي خواهم ساخت

****************

فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چرا عاشقت نباشم؟
جمعه 6 دی 1392 ساعت 15:22 | بازدید : 435 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 


پدربزرگ «مجنون»
عزيز نيز «ليلي»
پدر هميشه «خسرو»
و مادرم، عروس خانه،
«شيرين»
چرا، چرا نبايد
که عاشق تو باشم؟

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شرار عشق
جمعه 6 دی 1392 ساعت 14:49 | بازدید : 437 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

شرار عشق
شادم که در شرار تو مي سوزم شادم که در خيال تو مي گريم
شادم که بعد وصل تو باز اينسان در عشق بي زوال تو مي گريم
پنداشتي که چون ز تو بگسستم ديگر مرا خيال تو در سر نيست
اما چه گويمت که جز اين آتش بر جان من شراره ديگر نيست
شب ها چو در کنار نخلستان کارون ز رنج خود به خروش آيد
فريادهاي حسرت من گويي از موج هاي خسته به گوش آيد
شب لحظه اي به ساحل او بنشين تا رنج آشکار مرا بيني
شب لحظه اي به سايه خود بنگر تا روح بيقرار مرا بيني
من با لبان سرد نسيم صبح سر مي کنم ترانه براي تو
من آن ستاره ام که درخشانم هر شب در آسمان سراي تو
غم نيست گر کشيده حصاري سخت بين من و تو پيکر صحراها
من آن کبوترم که به تنهايي پر مي کشم به پهنه درياها
شادم که همچو شاخه خشکي باز در شعله هاي قهر تو مي سوزم
گويي هنوز آن تن تب دارم کز آفتاب شهر تو مي سوزم
در دل چگونه ياد تو مي ميرد ياد تو ياد عشق نخستين است
ياد تو آن خزان دل انگيزيست کاو را هزار جلوه ي رنگين است
بگذار زاهدان سيه دامن رسواي کوي و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بيالايند اينان که آفريده شيطانند
اما من آن شکوفه اندوهم کز شاخه هاي ياد تو مي رويم
شبها تو را به گوشه تنهايي در ياد آشناي تو مي جويم

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
تنهایی بهتر است
پنج شنبه 5 دی 1392 ساعت 16:25 | بازدید : 438 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

تنهایی بهتر است

خودتی خودت

حداقل روحت آسایش بیشتری دارد

نگرانی كمتری داری

و میتوانی برای خودت باشی

هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد

همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند

كاش كمی عوض میشدیم

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بی خیال تمام هیاهوی اطراف
پنج شنبه 5 دی 1392 ساعت 16:1 | بازدید : 434 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 

بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
در شهری به نام عشق
پنج شنبه 5 دی 1392 ساعت 10:37 | بازدید : 441 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

در شهری به نام عشق کوهی است به نام محبت


در این کوه رودی است به نام صفا


در این رود آبراهی میرود به نام وفا


سر انجام این آبراه به آبگیری میریزد به نام وداع


بگذار گریه کنم برای عاطفه ای که نیست

و


دنیایی که انجمن حمایت از حیوانات دارد

اما انسان پا برهنه و عریان میدود

 


بگذار گریه کنم برای انسانی که راه کوره های
مریخ را شناخته است اما هنوز!


کوچه های دلش را نمی شناسد.

***************************************

به چه می اندیشم ؛به چه می اندیشم نمی دانم

شاید فکر عاشقان خسته از عشق

یا به مرغ عشقی که خسته از تنهایی است

یا اسیری که در بند است

پدری خسته از جان کندن است

مادری خسته از کار کردن است

کودکی خسته از دزس خواندن است

معلم خسته از تدریس است

همه خسته همه خسته همه خسته

خستگی در همه جا رخنه کرده

خستگی گلها را هم پژمرده کرده

به گویندگان خسته نباشید بگویید خموش

که این جمله هم ما را دیوانه کرده

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جملات عاشقانه
پنج شنبه 5 دی 1392 ساعت 10:20 | بازدید : 475 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

پيداست هنوز شقايق نشدي
زنداني زندان دقايق نشدي
وقتي که مرا از دل خود مي راني
يعني که تو هيچ وقت عاشق نشدي
زرد است که لبريز حقايق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدي وگر نه مي فهميدي
پاييز بهاريست که عاشق شده است

بقیه در ادامه ی مطالب


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
عشق چیست؟
پنج شنبه 5 دی 1392 ساعت 1:17 | بازدید : 461 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است.

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت...



گفت : سقوط سلسله ی قلب جوان.

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد.

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که پایان ندارد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
پنج شنبه 5 دی 1392 ساعت 1:14 | بازدید : 481 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد 

دنبال نگاه‌ها نرو، چون میتونن گولت بزنن، دنبال دارایی نرو چون کم‌کم افول می‌کنه دنبال کسی برو که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره را روشن کرد. کسی را پیدا کن که تو را شاد کنه.
*برای عشق تمنا کن ولی خار نشو.برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده. برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن.برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر.برای عشق وصال کن ولی فرار نکن.برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن.برای عشق خودت باش ولی خوب باش برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش.
*عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن زیر باران نیست، عشق آن است که یکی برای دیگری چتری شود، و او هیچوقت نداند که چرا خیس نشده.
مردم این زمونه مثل گل انارند
از دور جلوه دارند از نزدیک بو ندارند


زمان! به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست.... بوسیدن قول ماندن نیست...و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست....هیچ وقت دل به کسی نبند

دنیا را بد ساخته اند......... کسی را که دوست داری،تورادوست نمی دارد. و کسـی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسند. و این رنج است. زندگی یعنی این....(دکترعلی شریعتی)

ای دل حریف این همه ماتم نمی شوی---بیچاره تر منم که تو آدم نمیشوی----بار فراق دوست اگر بر سرت نهند---چون چوب خشک میشکنی خم نمی شوی---چون شمع سرگداخته ای در تعجبم--با ازدیاد شعله چرا کم نمیشوی---هر شب دعا کنم که شوی سر به راه تر---آخر چرا اسیر دعایم نمی شوی؟--

من سکوت را دوست دارم بخاطرابهت بی پایانش... فریاد را میپرستم بخاطر انتقام گمگشته در عصیانش ... فردا را دوست دارم بخاطر غلبه اش بر فلک کجمدار... پاییز را می پرستم بخاطر عدم احتیاج عدم اعتنایش به بهار..... آفتاب را دوست دارم بخاطروسعت روحش.. که شب ناپدید می شود تا ماه فراموش کند حقیقت تلخی را که از او نور میگیرد زندگی:ایده ال من است ومن آن را تقدیس میکنم به خاطر اینکه روزی هزار بار نابودش می کنند اما هرگز نمی میرد............

معلم گفت الف: گفتم او معلم گفت ب: گفتم با او معلم گفت پ: گفتم پیش او معلم گفت ج: خواستم بگویـم جدایی گفت: دیـگر بس است

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین صمیمی،بی انتها و مطلق. عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن! عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن میدهد

به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد/ عجب از محبت من که در او اثر ندارد/ غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد/ دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد

بیست بار دیدمت، نوزده بار بهت خندیدم، هیجده بار به من اخم کردی، هفده بار ازم خسته شدی، شانزده بار دیگه سعی کردم و پانزده جمله عاشقانه رو چهارده بار به سیزده زبان و دوازده لهجه و یازده روز و روزی ده بار به کمک نه نفر به تو گفتم، اما تو هشت بار ازم قهر کردی، هفت بار صورتتو ازم برگردوندی و من شش بار برات مردم، پنج بار قربانت رفتم و چهار بار نازت رو کشیدم. تو سه بار ناز کردی و دو بار خندیدی و جونمو به لب رسوندی تا یک بار بگی: دوسم داری

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم! اگر دشنة دشمنان، گردنیم !اگر خنجر دوستان، گرده ایم :گواهی بخواهید، اینک گواه !همین زخمهایی که نشمرده ایم دلی سر بلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر برده ایم سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

کاش می شد سه چیز را از کودکان یاد بگیریم: بی دلیل شاد بودن و پای کوبیدن ، همیشه سرگرم کار بودن و بیهوده ننشستن ،حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فریاد زدن

روزی که گذشتست از او یاد مکن-فرداکه نیامدست فریاد مکن-برنامده وگذشته بنیاد مکن-خوش باش کنون وعمر بر باد مکن

خدا برای شنیدن صدای تو به فریاد تو احتیاج ندارد ولی تو، برای شنیدن صدای خدا به سکوت احتیاج داری

همه را دوست داشته باش ولی به 1 نفر عشق بورز... توی قلب همه باش اما قلبت ماله 1 نفر باشه.... عشق مثل گنجشک می مونه اگه محکم بگیریش تو دستات می میره اگه شل بگیریش فرار می کنه پس باید یه جوری بگیریش که تو دستات خوابش ببره

شرم زده غنچه ی مستور از تو حیران و خجل نرگس و مخمور از تو گل با تو برابری کجا یارد کرد کو نور ز مه دارد و مه نور از تو

خدایا! مرا متبرک گردان تا عشق ورزیدن و خندیدن را بیاموزم. به همه ، حتی کسانی که مرا درک نکرده اند یا با من بدی کرده و مرا رنجانده اند، عشق ورزم. مرا بیاموز تا در همه موقعیت ها و شرایط زندگی بخندم و بدانم در هر آنچه روی میدهد نیکی نهفته است.

نگو بار گران بودیم و رفتیم. نگو نامهربان بودیم و رفتیم . آخه اینا دلیل محکمی نیست . بگو با دیگران بودیم و رفتیم

دو چیز را فراموش نکن: یاد خدا و یاد مرگ. دو چیز را فراموش کن : بدی دیگران در حق تو و خوبی تو در حق دیگران . چهار چیز را نگه دار : گرسنگیت را سر سفره دیگران، زبانت را در جمع، دلت را سر نماز و چشمت را درخانه دوست

گر بگریم گویند که عاشق است اگر بخندم گویند که دیوانه است پس می گریم و می خندم که بگویند یک عاشق دیوانه است

در عرض یه دقیقه میشه یه نفر را خرد کرد ، در عرض یه ساعت میشه یکى رو دوست داشت و در یه روز میشه عاشق شد ولى یه عمر طول مى کشه تا کسى را فراموش کنى

دوستت داشتم یادت هست؟ گفتم دوستت دارم.........وتو گفتی که کوچکی برای دوست داشتن .رفتم تا بزرگ شوم ......اما آنقدر بزرگ شدم که یادم رفت دوستت دارم

یادته یه روزی بهم گفتی: هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده ....... گفتم: اگه بارون نیومد چی؟؟؟ گفتی: اگه چشمای قشنگت بباره، آسمون گریش می گیره گفتم یه خواهش دارم ........ وقتی آسمون چشام خواست بباره تنهام نذار......گفتی به چشم...... حالا امروز من دارم گریه می کنم و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی

آری آری زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست ورنه خاموش است خاموشی گناه ماست

هر چی تو دنیا غمه مال منه روزی هزار بار دل من می شکنه زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام

عشق تو برایم زیباتر از هر زیبایی و با شکوهتر از هر منظره ای میباشد... تو دنیای ناشناخته ای هستی که فقط من آنرا کشف کرده ام... به میزان همه ستایشگران می ستایمت... به اندازه همه دنیا دوستت دارم... اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تکه قسمت کنندهر تکه ان با صدای بلند فریاد خواهم زد...

میدانی ... و میدانی که من ، بی تو و مهر تو ، می میرم تو دستش را بگیر تا او نترسد از سیا هی ها، سختی ها ، دو رنگی ها و بداند دوستش داری دوستت دارم خدای مهربانیها

می دانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزو ها را... مبادا گم کنم اهداف زیبا را... مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت... دلم بین امید و نامیدی میزند پرسه میکند فریاد ...میشود خسته... مرا تنها تو نگذاری...

نمی دانم تو می خوانی ز چشمم حرفهایم را نمی دانم تو می بینی نگاه بی صدایم را که می گوید بدون مهربانیهای بی حدت... بدون عشق تو، هیچم...

عاشقانه همراه من گام بردار به من از آن بگو که توان گفتنش به دیگری را نداری با من بخند حتی آگاه که احساس حماقت می کنی بامن گریه کن آن گاه که دراوج پریشانی هستی

به همه لبخند بزن اما با یک نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به یک نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت همیشه برای یه نفر باشد

به راستی چقدرسخت است خندان نگه داشتن لب ها در زمان گریستن قلب ها و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهایی تنهایی و بی یاوری درحالی که تظاهر می کنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد اما چه شیرین است درخاموشی وتنهایی به حال خود گریستن و باز هم نفرین به تو ای سرنوشت....
*روزی مجنون پای سگی را بوسید, مردم گفتند: چرا؟ گفت: گاهگاهی به کوی لیلی میرود

هر بار که چیزی را ارزشمند تر از صلح وآرامش ارزیابی کردید تردید نکنید که تحت سلطه منیت هستید (بالاترین حد شادمانی در زندگی رسیدن به این اعتقاد است که ما محبوب هستیم محبوب برای خودمان ونه به جز خودمان

دیشب نشستم گریه کردم ... واسه دل خودم ... واسه دل تو ... واسه غصه ی پاییز ... واسه تنهایی میخک توی دفتر شعرم ... واسه سربلندی کاج تو زمستون ... واسه پروانه که سوخت ... واسه شمعی که آب شد تا از قطره هاش یاد بگیرند که سوختن یک طرفه هم میتونه باشه...

تو میروی و من فقط نگاهت میکنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است

دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم....

در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می کردند: شادی.غم.غرور.عشق روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردنداما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند کردند چون او عاشق جزیره بودوقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت عشق از ثروت قایقی با شکوه جزیره را ترک می کرد خواست و به او گفت: آیا می توانم با تو همسفر شوم؟ثروت گفت: نه! مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگرجایی برای تو وجود ندارد

تیک تاک ساعت را می شنوم پشت این عقربه های بی تاب چگونه دلواپسی هایم را پنهان کنم؟ قلب من هنوز دست خوش گردباد بی مهریست. من هر بار غرورم را زیر چکمه له می کنم و پرنده ارزوهایم را روی بام تو پر می دهم و تو هر بار پرنده کوچک قلبم را باسنگ نا مهربونی می پرانی.............

واقعا انسان کیست؟ مگر جز این است که شنبه به دنیا می آید یکشنبه پا به عرصه می گذارد دوشنبه لبخند می زند سه شنبه عاشق می شود؟ چهار شنبه دیوانه عشق می گردد پنج شنبه ازدواج می کند و سرانجام جمعه می میرد

صد بار قسم خوردم که نام تو رو بر زبان نیاورم. ولی افسوس قسمم هم نام تو بود

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

نمیگم جای تو روی چشمام چون اگه گریه کنم خیس میشی نمی گم جای تو توی دستام چون اگر باز کنم پر میکشی نمی گم جای تو توی قلبمه چون اگه بشکنه زخمی میشی نمی گم جای تو توی ذهنمه چون اگه خراب بشه؛ خراب میشی نمی گم جای تو توی حرفام چون اگه سکوت کنم خسته میشی نمیگم جای تو توی یادمه چون اگه پیر بشم کهنه میشی من میگم جای تو هر کجا که باشه، دوستت دارم

وقتی از مادر متولد شدم ،صدایی در گوشم طنین انداخت. که بعد از این با تو خواهم بود به اوگفتم که کیستی ؟ گفت : غم فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که من بعدها با او بازی خواهم کرد ولی بعدها فهمیدم ! که من عروسکی هستم در دستان غم .

استکان از دستم افتاد شکست پدرم ناراحت شد - ماردم حرص خورد - برادرم گفت قشنگ بود - خواهرم گفت مال من بود ؟؟؟اما وقتی قلبم شکست هیچ کس چیزی نگفت بمیرم ای دل که بی صدا شکستی

میگم مرسی، بهش برسی، با کومپرسی، نگی به کسی، منو میبوسی؟ اگه نبوسی! خیلی لوسی

عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست/ تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست/ عاشقی مقدورهر عیاش نیست/ غم کشیدن صنعت نقاش نیست

ازش پرسیدم چقدر دوستم داری؟ گفت به اندازه شکوفه های بهاری. و چه راست میگفت چون شکوفه های بهاری مهمون دو روز بودن

همیشه دو درس را در زندگی خود به یاد داشته باشید: 1- جسارت در بیان عقیده 2- جرأت در پذیرش اشتباه

خداحافظ همین حالا ،همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی ، تر شده چشمام خداحافظ کمی غمگیـــن بــه یاد اون همه تردید بـــــه یاد آسمونی کـــــه منـــو از چشم تو می دید خداحافظ ... خداحافظ ... همین حالا ! Khoda hafeze hamegiiiiiii

آن کس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد، رهگذری بود روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید: دوستت دارم

یه روز عشقت رو دزدیدم و برای اینکه جاش مطمئن باشه اون رو تو قلبم قایم کردم اما نمی دونستم که یه روز برای اینکه اون رو پس بگیری قلبم رو می شکنی

بی تو نه امور جهان لنگ میشه نه بین زمین و آسمون جنگ میشه ، نه کوه آب میشه نه آب سنگ میشه ، فقط دل من واسه تو تنگ میشه

عشق را وارد کلام کنیم تا به هر عابری سلام کنیم و به هر چهره ای تبسم داشت ما به آن چهره احترام کنیم زندگی در سلام و پاسخ اوست عمر را صرف این پیام کنیم عابری شاید عاشقی باشد پس به هر عابری سلام کنیم

هرگز نگو که دوست داری اگر حقیقتا به آن اهمیت نمی دهی درباره احساساتت سخن نگو اگر واقعا وجود ندارد هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش را داری هرگز نگو برای همیشه وقتی می دانی که جدا می شوی هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری به کسی نگو که تنها اوست وقتی در فکرت به دیگری فکر می کنی هرگز قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری هرگز سلامی نده وقتی می دانی که خداحافظی در پیش است

"نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

روزی در آخر ساعت درس، یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد: استاد،شما که از جهان سوم می آیید،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.( پروفسور محمد حسابی(

عاشق نتواند که دمی بی غم زیست بی یار و دیار اگر بود خود غم نیست خوش آنکه به یک کرشمه جان کرد نثار هجران و وصال را ندانست که چیست

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود. پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و... حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: "با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند."

فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد.....تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی و شاید من کمر شکسته ترین بودم .....

میگن شیشیه بخار کرده هیچ حسی نداره،امّا وقتی رویش نوشتم دوستت دارم گریست

عشق یعنی سخن از زخم شقایق گفتن حرفی از جنس زمان با دل عاشق گفتن
**زندگی اجبار است، مرگ انتظار است، عشق یک بار است، جدایی دشوار است، یاد تو تکرار است

زندگی سه چیز بیش نیست: اولی: به اجبار به دنیا اومدن، دومی: با غم زیستن، سومی‌: با آرزو مردن

در زندگی به چند چیز اعتقاد دارم..........1) اقبال همواره همراه کوشش است. 2)تا نو محرز نشده نباید کهنه را دور انداخت 3)گذشته را باید در اغوش گرفت اما در ان زندگی نکرد. 4)روح مهربان مغلوب نمیشود. 5)برای تغییر دادن سرنوشت باید درون را تغییر داد

توی روزگاری که عشق دیگه رسم زندگی نیست وقتی تو دلهای سنگی هیچکسی همیشگی نیست بین این همه غریبه یه نفر مثل تو میشه آشنایی که تو قلبم میمونه واسه همیشه

من به آن چشم قشنگ تو گرفتار شدم/ تشنه آمدنت تشنه دیدار شدم/ تو به من از دل و جان مهر و محبّت دادی/ رفتی و بار دگر یار شب تار شدم

تو نباشی چه کسی منو نوازش میکنه با صبوری با من دل خسته سازش می کنه

من از طرح نگاه تو امید مبهمی دارم/ نگاهت را نگیر از من که با آن عالمی دارم

هر کودکی بااین پیام‌به‌دنیامی آید، که‌خدا هنوز ازانسان ناامید نیست!

زرد است که لبریز حقایق شده است/ تلخ است که با درد موافق شده است/ شاعر نبودی وگرنه می فهمیدی/ پاییز بهاریست که عاشق شده است

گریه در چشمان من توفان غم دارد ولی/خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من

عشق با روح شقایق زیباست عشق باحسرت عاشق زیباست عشق با نبض دقایق زیباست عشق با زهر حقایق زیباست عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست

بهونه ی بودن من چه خوبه با تو زندگی قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی بهونه ی بودن من با رفتنت چی کار کنم بجای خوندن به خدا فقط باید دعا کنم...

اگر میشد صدا را دید چه گل هایی. چه گل هایی. که از باغ صدای تو به هر آواز میشد چید اگر میشد صدا را دید

زنگ خورد ، ناظم صبح آمد سر صف توی برنامه صبحگاهی رو به خورشید گفت باز هم دفتر مشق دیروز خط خورد و کتاب شب پیش را ماه با خودش برد. آی خورشید ، روی این آسمان ، روی تخته سیاه جهان ، با گچ نور بنویس : زیر این گنبد گرد و کور و کبود آدمی زاد هرگز ، دانش آموز خوبی نبود

دیشب دل دیوانه ی من داشت با من سر جنگی که مپرس گفتم ای دل، به خدا می دهمت گوشمالی قشنگی که مپرس دل من حرف به خرجش نرود شده دیوانه ی منگی که مپرس! می کشد آه به قسمی که مگو می کند گریه به رنگی که مپرس

اگر پسر نبود دعوا نبود ... خشونت نبود عشق نبود اگر دختر نبود هوس نبود ... لطافت نبود ... دعوای پسرا نبود... عشق نبود. به نظر شما بهتر نبود هیچ کدوم نبودیم؟؟؟

میدونی سخت ترین روز چه روزیه ؟؟؟ روزی که قلبهایی که در کنار هم برای هم می تپیدن از هم جدا بشن .دلهایی که محرم هم بودن محرم دل کس دیگری بشن

عامل بستگی دارد: نیرویی که به کار نمیبریم، عشقی که ابراز نمیکنیم، احتیاطی ناشی از خودپسندی که نیروی خطر کردن در کارها را از ما میگیرد و نیز طفره رفتن از پذیرش درد که خوشبختی را نیز از دسترس خارج میکند

گلی از شاخه اگر می چینیم برگ برگش نکنیم و به بادش ندهیم لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم وشبی چند از آن را هی بخوانیم و ببوییم و معطر بشویم شاید از باغچه ی کوچک اندیشه مان

هیچگاه در ژرفای اندیشه ام گلی را زیباتر از تو حس نکردم و نخواهم کرد. ای ماه آسمان سکوت غم آلود من، با نور نگاهت ظلمت بی سرانجام مرا از بین ببر که جز تو تکیه گاهی نیافتم. ای گل زیبای باغ عواطف تمامی گلها از حسن جمال تو در شگفتند ، من خار تو گشته ام ای زیبای من. مرا دریاب که محتاج مهر مهربان تو هستم

منتظر باشی که دوباره زل بزنی به صفحه سرد مونیتور و فقط نگاهت به ایدی یه نفر باشه و همش دعا کنی که روشن باشه با اینکه از قبل میدونی امشبم مثل تموم شبهای گذشته فقط باید چشمهای خواب رفته ادمک ایدیشو ببینی و درد ودلاتو براش اف بذاری به این امید که شاید اومدو خوند و جوابتو داد جوابهایی که مثل همیشه حرف تازه ای توش نیست انگار که هیچوقت نمیخواد باور بکنه که: دوستش داری

تنها کسی که در زندگی مرا شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد می کنی

به اندازه بارون ستاره ها دوست دارم تو منو به اندازه یه پلک زدن دوست داشته باش

عهد کردم اگر بوسه داد توبه کنم... بوسه ای داد؛ چو برداشت لب از روی لبم، توبه کردم که دگر توبه بی جا نکنم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چون عشق اشارت فرماید
پنج شنبه 5 دی 1392 ساعت 1:7 | بازدید : 464 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )


 

چون عشق اشارت فرماید، قدم به راه نهید،
گرچه دشوارست و بی زنهار این طریق .
و چون بر شما بال گشاید ، سر فرود آورید به تسلیم،
اگر شمشیری نهفته در این بال ، جراحت زخمی بر جانتان زند.


2-
چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است،
 شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم.

3-
تعبیر جبران خلیل جبران از زنا شویی:
در کنار هم بایستید ، نه بسیار نزدیک،
که پایه های حایل معبد ، به جدایی استوارند،
و بلوط و سرو در سایه ی هم سر به آسمان نکشند.
 
4-
نصیحت  جبران خلیل جبران به زوج های جوان :
جام یکدیگر پر کنید ، لکن از یک جام ننوشید .
از نان خود به هم ارزانی دارید ، اما هر دو از یک نان تناول نکنید .

5-
نصیحت  جبران خلیل جبران به زوج های جوان به هنگام شادی :
و همگام نغنمه ساز کنید و پای بکوبید و شادمان باشید ، اما امان دهید که هر یک در حریم خلوت خویش آسوده باشد و تنها .
چون تارهای عود که تنهایند هر کدام ، اما به کار یک ترانه ی واحد در ارتعاش.

6-
این کودکان فرزندان شما نی اند،
آنان پسران و دختران اشتیاق حیاتند و هم از برای او .
از شما گذر کنند و به دنیا سفر کنند ، لیکن از شما نیایند . همراهی تان کنند ، اما از شما نباشند.
به آنان عشق خود توانید داد، اما اندیشه تان را هرگز ، که ایشان را افکاری دیگر به سر است ، تفکراتی از آن خویشتن.

7-
شما چون کمانید که فرزندتان  همچون پیکان هایی سرشار زندگی از آن رها شوند و به پیش روند.
و تیرانداز ، نشانه را در طریقت بی انتها نظاره کند و به نیروی او اندامتان خمیده شود ، که تیرش تیز بپرد و در  دوردست نشیند.
پس شادمان می بایدتان خمیدن در دستهای کماندار،
چون او هم شفیق تیرست که می رود ؛ و هم رفیق کمان که می ماند.

8-
دهش (بخشش )، آنگاه که از ثروت است و از مکنت ، هر چه بسیار ، باز اندک باشد ، که واقعیت بخشش ، ایثار از خویشتن است.

9-
سخاوت ، زیباست آن زمان که دست نیازی به سویتان گشوده آید ، اما زیباترآن ایثار که نیازمند طلب نباشد و از افق های تفحص و ادراک برآید .
و گشاده دستان را تجسس نیازمندان چه بسا دلپذیر تر از بخشایش محض.

10-
و کدامین ثروت است که محفوظ بدارید تا ابد؟
آنچه امروز شما راست ، یک روز به دیگری سپرده شود.
پس امروز به دست خویش عطا کنید ، باشد که شهد گوارای سخاوت ، نصیب شما گردد ، نه مرده ریگی وارثانتان.

11-
حیات درختان در بخشش میوه است. آنها می بخشند تا زنده بمانند ، زیرا اگر باری ندهند خود را به تباهی و نابودی کشانده اند.

12-
و تو کیستی؟ تو که باید آدمیان سینه های خویش را در مقابلت بشکافند و پرده حیا و آزرم و عزت نفس خود را پاره کنند تا تو آنها را به عطای خود سزاور بینی و به جود و کرم خود لایق؟
پس ، نخست بنگر تا ببینی آیا ارزش و لیاقت آن را داری که وسیله ای برای بخشش باشی ؟
آیا شایسته ای تا بخشایشگر باشی؟
زیرا فقط حقیقت زندگی است که می تواند در حق زندگی عطا کند، و تو که این همه به عطای خود می بالی فراموش کرده ای که تنها گواه انتقال عطا از موجودی به موجود دیگر بوده ای!.

13-
وقتی حیوانمی را ذبح می کنی ، در دل خود به قربانی بگو:
نیروی که فرمان کشتن تو را به من داد ، نیرویی است که بزودی مرا از پای در خواهد آورد و هنگامی که لحظه موعد من فرا رسد ، من نیز همانند تو خواهم سوخت ، زیرا قانونی که تو را در مقابل من تسلیم کرده است بزودی مرا به دستی قوی تر خواهد سپرد.
خون تو و خون من عصاره ای است که از روز ازل برای رویاندن درخت آسمانی (در آن سویی طبیعت ) آماده شده است.

14-
هنگامی که سیبی را با دندانهای خود له می کنی در قلب خویش به آن بگو :
دانه ها و ذرات تو در کالبد من به زندگی ادامه خواهند داد.
شکوفه هایی که باید از دانه هایی تو سر زند ، فردا در قلب من شکوفا می شود .
عطر دل انگیز تو ، توام با نفسهای گرم من به عالم بالا صعود خواهد کرد ، و من و تو در تمام فصلها شاد و خرم خواهیم بود.

15-
اگر کار و کوشش با محبت توام نباشد پوچ و بی ثمر است ، زیرا اگر شما با محبت به تلاش برخیزید ، می توانید  ارواح خویش را با یکدیگر گره بزنید و آنگاه همه شما با خدای بزرگ پیوند خورده اید.

16-
شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید و پیوسته بار وظیفه ای را بی رغبت به دوش می کشید ، زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید و از آنان که به شادی ، تلاش کنند صدقه بستانید.
زیرا آنکه بی میل ، خمیری در تنور نهد ، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند،
و آنکه انگور به اکراه فشارد ، شراب را عساره ای مسموم سازد ،
و آنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمه ساز کند ، چون به آواز خویش عشق نمی ورزد ، تنها می تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد.

17-
کار تجسم عشق است.

18-
به معیار دل ، شادمانی ، چهره ی بی نقاب اندوه است و آوای خنده از همان چاه بر شود که بسیاری ایام ، لبریز اشک می باشد.

19-
اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط .  

20-
کسی که کشته می شود ، در جریان قتل خود سهمی دارد و نمی تواند از آن تبرئه شود . آن که چیزی از وی به سرقت می رود نمی تواند از سرزنش برکنار باشد. انسان نیکوکار هرگز نمی تواند خود را از اعمال تبهکاران تبرئه کند ، و انسان پاک نمی تواند از آلودگی و ناپاکی تبهکاران در امان باشد . چه بسا که انسان مجرم ، خود قربانی کسی است که جرم و جنایت را در حق او انجام داده.

21-
شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیمهای گیتار را باز کنید ، ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
هیچ کس ارزش اشکهای تو رو نداره...
پنج شنبه 5 دی 1392 ساعت 1:2 | بازدید : 462 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 هیچ کس ارزش اشکهای تو رو نداره

1- کسی که ارزشش رو داشته باشه هرگز باعث اشک ریختن تو نمیشه.


 2- عاشق شدن آسونه اما عاشق موندن خیلی سخته.


 3- ممکنه که برای دنیا یک نفر باشی٬ اما شاید برای یک نفر تموم دنیایی.


 4- عقل هزار چشم دارد و عشق فقط یک چشم ولی وقتی که عشق میمیرد نور زندگی از بین میرود.


5- دنبال کسی نگرد که بتوانی با او زندگی کنی، دنبال کسی بگرد که نتوانی لحظه ای بدون اون زندگی کنی.



6- گاهی شعر سراغم را میگیرد٬ گاهی هوای تو ، تفاوتی نمیکند ، هر دو ختم میشوید به دلتنگی من.


7-  وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است


8- بکوشید دوست داشتنى ها را به دست آورید، و گرنه مجبورید آنچه را به دست آورده اید، دوست بدارید


9- نمی خواهم بگویم دوستت دارم، میخواهم بدانی دوستت دارم.

 
10- هیچ چیز نمی تواند بر عشق حکومت کند، بلکه این عشق است که حاکم بر همه چیز است.


 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
کاش می شد خالی از تشویش شد
پنج شنبه 4 دی 1392 ساعت 23:59 | بازدید : 469 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

 

 

 

 

 

کاش می شد خالی از تشویش شد
برگ سبز تحفه درویش شد
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می امد کنارش می نشست
کاش من هم یک قناری می شدم
در تب آواز جاری می شدم
بال در بال کبوتر می زدم
آن طرفتر ها کمی سر می زدم
با قناری ها غزل خوان می شدم
پشت هر اواز پنهان می شدم
آی مردم ! من غریبستانی ام
امتداد لحظه ی بارانی ام
شهر من آن سوتر از پروانه هاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می ده
دهر که می آید به او گل می دهد
دشت های سبز و وسعتهای ناب
نسترن، نرگس، شقایق ، آفتاب

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خاطره های تو نشسته تو خیالم
چهار شنبه 4 دی 1392 ساعت 23:55 | بازدید : 511 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

رفتی خاطره های تو نشسته تو خیالم بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم غیر تو که دوری از من ، دل به هیچ کسی نبستم یاد من باش تا بتونم، همیشه برات بخونم بی تو وعطر تن تو، یه چراغ نیمه جونم






هفت شهر عشق شهر اول: نگاه و دلربایی شهر دوم: دیدار و آشنایی شهر سوم: روزهای شیرین و طلایی شهر چهارم: بهانه،فکر،جدایی شهر پنجم: بی وفایی شهر ششم: دوری و بی اعتنایی شهر هفتم: اشک،آه،تنهایی

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم
چهار شنبه 4 دی 1392 ساعت 23:43 | بازدید : 462 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )



بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم و

بیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم
بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم.
عزیزم من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی

جز تاریکی و سیاهی ندارد!
دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری ،

دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی!
تنها آرزویم این است که تا آخرین لحظه زندگی ام در کنارتو باشم

و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم
عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من تنها هدیه ای است

از طرف من به تو!
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!
عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که

معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!
آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!
عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و

به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست
هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ

کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !
هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و

در آغوش خود بفشارم!
عزیزم دنیا خیلی بزرگ است ، این دنیا پر از عاشق و معشوق است ،

پر از لیلی و مجنون است، اما همه عاشقان یک سو ،

و من و تو نیز یک سوی دیگریم!
عزیزم تو دومین قبله عبادت منی و در همه لحظه ها بعد از خدا

تو را عبادت میکنم!

عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ،

و تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست!
تو همان دنیای منی عزیزم ، به هر زیبایی های این دنیا که

می نگرم تو را میبینم .
دوستت دارم عزیزم خیلی دوستت دارم ،

آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست!
مستم از این عشق تو ، و پریشانم از غصه های تو و گریانم از اشکهای تو!
با تو پر از امیدم ، و رنگ خوشبختی را خوش رنگ از گذشته می بینم
با تو قلب من خوشبخت ترین قلب دنیاست ، با تو این دنیا برایم همان بهشت است!
عزیزم دوستت دارم … چون که در میان اینهمه عاشقان تو

توانستی بمانی با قلبم ، بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را !
عزیزم دوستت دارم… چون که این قلب کوچک و پر از عشق مرا

در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد !
اینبار با فریاد ، با چشمهای گریان ، با قلبی عاشق ،

با اراده و با احساسی پرا از دوست داشتن میگویم که

دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و

به من بنگرند و شرمنده شوند!





|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
اتل متل جدایی ، عروسکم کجایی ؟
چهار شنبه 4 دی 1392 ساعت 23:11 | بازدید : 473 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )


اتل متل جدایی ، عروسکم کجایی ؟ گاو حسن پریشون ، یه دل داره پر از خون ، عشقم رفته هندستون ،یه عشقه دیگه بردار ، یه دنیا غصه بردار ، اسمشو بذار بچگی ، تا آخر زندگی ، هاچینو واچین ! تموم شد ،عمر منم حروم شد .
 

اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی نگیرش ، ارزشی نداره ، چون کار دل دوست داشتنه .اما اگه عقلت عاشق شد بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه .
 

عشق چون ایده برد هوش دل فرزانه را ، دزد عاقل می کشد اول چراغ خانه را ، آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد ، در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را .
 

عشق را تن پوش جانم میکنی ، چتری از گل سایبانم میکنی ، ای صدای عشق در جان و تنم ، آن سکوت ساده و تنها منم ، من پر از اندوه چشمان تو ام ، آشنای دل پریشان تو ام ، آتش عشق تو در جان منست ،عاشقی معنای ایمان منست ، کی به آرامی صدایم می کنی ، از غم دوری رهایم میکنی ، ای که در عشق و صداقت نوبری ، کی مرا با خود از اینجا میبری .
 

گر نیایی تا قیامت انتظارت میکشم ، منت عشق از نگاه بر شرابت میکشم ، ناز چندین ساله چشم خمارت میکشم ، تا نفس باقیست اینجا انتظارت میکشم .
 

ای کسی که بدون تو زندگی را با همه زیباییهایش برای لحظه ای نا چیز نمی خواهم ، ای کسی که زندگی را در چشمان بهاریت معنی می کنم ، کاش می دانستی این قلب کوچک و آتش زده ام چگونه با دیدارت بال و پری برای رهایی مییابد ، پس بمان که تو تنها رویای سبز زندگی خزان دیده ام هستی .
 

زدم فریاد خدایا این چه رسمیست ، عاشقان را جدا کردن هنر نیست ، عاشقان قلب هم هستند خدایا ،بدون قلب چگونه میتوان زیست .
 

ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد ، ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت ، ویرانه دل ماست که با هر نگه یار ، صد بار بنا گشت و به صد بار فرو ریخت .
 

به همه لبخند بزن اما برای یکی بخند ، همه را دوست داشته باش اما به یکی عشق بورز ، در قلب همه باش اما یکی در قلبت باشد .
 

می دونی بازی روزگار چیه ؟ این که تو چشم بذاری من قایم شم . بعد تو یکی دیگه رو پیدا کنی .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
ای شمع آهسته
چهار شنبه 4 دی 1392 ساعت 23:3 | بازدید : 471 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )


ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است مرا صد بار اگر از خود برانی دوستت دارم به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردن مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم خواهی که جهان در کف تقدیر تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد صد سال در بیابان آواره و سر گردان شوی به از آن است که در خانه محتاج نامردان شوی من از روییدن خار سر دیوار فهمیدم که نا کس کس نمیگردد از این تنها نشستن ها بمیرد آنکه غربت را بنا کرد مرا از تو تو را از من جدا کرد در این دنیا که مردانش عصا از کور میدزدند من بیچاره به دنبال یک مرد می گردم سنگ قبرم را نمی سازد کسی مانده ام در کوچه های بی کسی بهترین یارم مرا از یاد برد سوختم خاکسترم را باد برد اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن پس یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است هر شب که انتظار تو را می برم به روز شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز در جوانی آنقدر آه کشیدم ز جهان سیر شدم صورتم گر چه جوان است ولی پیرشدم پیری آن نیست که بر سر زند موی سفید هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است بی جهت نیست که در کنج دلم جا داری خوشگلی با نمکی دو چشم زیبا داری تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است سیاه چشم و سیاه ابرو سیاه خال فراموشم نکن ای نازنین یار غروب غمت را به هر قیمتی خریدارم.چون طلوع شادیت را از ته دل دوست دارم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
سخته خدایا
چهار شنبه 4 دی 1392 ساعت 22:4 | بازدید : 480 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

همه رفتن کسی دور و ورم نیست

 چنین بی کس شدن در باورم نیست

 اگر این آخر و این عاقبت بود

 که جزء افسوس هوایی در سرم نیست

--------

همه رفتن کسی با ما نموندش

 کسی خط دل ما رو نخوندش

 همه رفتن ولی این دل ما را

 همون که فکر نمیکردیم سوزوندش

--------

چه هاشا تقه ایی بر در نخورده

 چه آیا زنده اییم یا جون سپرده

 چه هاشا صحبتی حرفی کلامی

 که جزء به رفته ماییم ما نمونده

 عجب بالا و پایین داره دنیا

عجب این روزگار سرد با ما

 ی روز دورو ورم صد تا رفیق بود

 من و امروز ببین تنهای تنها

 خیال کردم که این گوشه کنارا

 یکی داره هوای کار ما را

 یکی غمگین میون دلسوز ما هست

 نداره آرزو آزار ما را

 عجب بالا و پایین داره دنیا

 عجب این روزگار سرد با ما

 ی روز دور ورم صد تا رفیق بود

 منو امروز ببین تنهای تنها

 تنهای تنها

 تنهای تنها

 تنهای تنها

سخته خدایا
 وقتی عاشق شوی راز دلتو گفته نتونی...! چقده سخته خدایا؟چقده سخته خدایا..........؟

 روز نوروز بچینی گل سرخ بر سرراه نگار فرش کنی دلبرت بیاد بپرسه کار کیست؟تو براش گفته نتونی، چقده سخته خدایا؟چقده سخته خدایا..........؟

 دلبرت خنده کنه بادگران، تو بسوزی و براش گریه کنی دلبرت بیاد بپرسه که چرا؟ تو براش گفته نتونی، چقده سخته خدایا؟چقده سخته خدایا..........؟

 دلبرت سفرکنه تنها شوی، مثه ماهی ها ازآب جدا شوی بتپی مجنون شوی تباه شوی...!تو به کس گفته نتونی! چقده سخته خدایا؟چقده سخته خدایا.......؟



سه جمله ی زیبا : 1) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی . 2) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ . 3) آغاز کسی باش که پایان تو باشد

 

سرنوشت سه دفعه بهت دروغ میگه؟ اولین بار وقتی به دنیات میاره دومین بار وقتی عاشقت میکنه سومین بار هم زندگی رو ازت میگیره تا بفهمی همش خواب بود و بس

 

 

ye doone dooset daram chon yedooneyii.. .2ta dooset daram chon



2vomit voojood nadare...100ta dooset daram chon 100sale dige ham begardam goli mesle to



peyda nemikonam... ..!!!



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مراحل زندگی پسرها
چهار شنبه 4 دی 1392 ساعت 11:41 | بازدید : 477 | نوشته ‌شده به دست مجید | ( نظرات )

مراحل زندگی پسرها به ۱۰ دوره تقسیم میشه، که شامل مراحل زیره :
.
شش سال اول زندگی:
- گریه نکن
- شیطونی نکن
- دست تو دماغت نکن
- تو شلوارت پی پی نکن
- مامانت رو اذیت نکن
- روی دیوار نقاشی نکن
- انگشتت رو تو پریز برق نکن
- شب ها تو جات جیش نکن
- با اون پسر بی تربیته بازی نکن
- اسباب بازی ها رو تو دهنت نکن
ادامه مطالب در ادامه مطلب

.
دوره دبستان:
- موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
- پات رو تو جامیزی نکن
- ورق های دفترت رو پاره نکن
- مدادت رو تو دهنت نکن
- تخته پاک کن رو خیس نکن
- حیاط مدرسه رو کثیف نکن
- گچ رو پرت نکن
- تو راهرو سروصدا نکن
.
.
دوره راهنمایی:
- ترقه بازی نکن
- تو کوچه فوتبال بازی نکن
- با مامانت کل کل نکن
- اتاقت رو شلوغ نکن
.
.
دوره دبیرستان:
- با کامپیوتر بازی نکن
- تقلب نکن
- با دوستات موتورسواری نکن
- عصرها دیر نکن
- با دختر همسایه صحبت نکن
- با بابات دعوا نکن
- مردم آزاری نکن
- نصف شب سر و صدا نکن
- وقتت رو با مجله تلف نکن
.
.
دوره دانشگاه:
- سر کلاس درس غیبت نکن
- با دختر همسایه دل و قلوه رد و بدل نکن
- خیابون ها رو متر نکن
- تو سیاست دخالت نکن
- شب برای شام دیر نکن
- با مامور پلیس کل کل نکن
- چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
- موبایلت رو Reject نکن
- حذف پزشکی نکن
- آستین کوتاه تنت نکن
- همه رو دودره نکن
.
.
دوره سربازی:
- موهات رو بلند نکن
- روت رو زیاد نکن
- از اوامرسرپیچی نکن
- فرار نکن
- با اسلحه شوخی نکن
- غیبت نکن
- به آینده فکر نکن
- درگیری ایجاد نکن
- به فرمانده بی احترامی نکن
.
.
دوره شوهر بودن:
- با زنت شوخی نکن
- زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
- با دوستانت الواتی نکن
- تو فیــ ـس بوک خودت رو مجرد معرفی نکن
- موبایلت رو قایم نکن
- از عکس های قبل از ازدواجت نگهداری نکن
- پولت رو خرج دوستات نکن
- رفتار دوران مجردی رو تکرار نکن
- بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن
.
.
دوره پدر بودن:
- بچه رو تنبیه نکن
- به بچه بی توجهی نکن
- به بچه توهین نکن
- بچه رو از بازی منع نکن
- بچه ت رو کتک نزن
- بچه دختر شمسی خانومو تشویق نکن
- بچه رو محدود نکن
- به مادر بچه بی توجهی نکن
- بچه رو به هیچ چیز مجبور نکن
.
.
دوره پیری:
- برای بچه ها مزاحمت ایجاد نکن
- نوه هات رو لوس نکن
- با پیرزن های دیگه حرف نزن
- هوس جوونی نکن
- از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن
- لباس شاد تنت نکن
- به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجه نکن
- تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن
- به هر کی رسیدی، نصیحت نکن
.
.
دوره پس از مرگ!
- حالا دیگه دوره نکن تموم شد!
حالا هر کاری دلت می خواد بکن. فقط لطفا با روح دختر شمسی خانوم کاری نداشته باش!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 10